یادگیری لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی برای یادگیری این زبان و تسلط به چهار مهارت گفتن، شنیدن، خواندن و نوشتن بسیار مهم است. در فرهنگ لغت معروف «روبر» (le Grand Robert/le Petit Robert) بین ۶۰۰۰۰ تا ۷۵۰۰۰ لغت فرانسوی وجود دارد. با گنجاندن اصطلاحات فنی، علمی و پزشکی در حدود یک میلیون کلمه در زبان فرانسه برآورد میشود.
اما برای فهمیدن متنها، حرف زدن، شنیدن و خواندن به زبان فرانسه لازم نیست همه این کلمهها را بلد باشید. بر اساس یک نظریه تنها با دانستن ۶۰۰ کلمه کاربردی فرانسوی، ۹۰ درصد متنها را متوجه خواهید شد؛ بنابراین دانستن لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی، به ما کمک زیادی میکند که زبان را به بهترین شکل ممکن یاد بگیریم و به کار ببریم. در این مطلب از «مجله فرادرس» لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی را همراه با ۶۰۰ کلمه کاربردی و ضروری به شما معرفی خواهیم کرد.
لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی
در زبان فرانسه کلمات در چند دسته کلی طبقهبندی میشوند که عبارتند از اسم، فعل، صفت، قید، ضمیر و حروف اضافه. این دستهبندیها برای توصیف نقش و عملکرد هر کلمه در جمله استفاده میشوند. به این صورت میتوانیم کلمات را بر اساس نوع و کاربردشان طبقهبندی کنیم تا بهتر بفهمیم چگونه با آنها کار کنیم و جمله بسازیم. در ادامه ویژگیهای هر دسته را مشاهده میکنید.
- «اسم» (Nom): کلماتی که اشیا، مفاهیم، افراد و مکانها را نشان میدهند. مثل درس، درخت و… در فارسی.
- «فعل» (Verbe): نشان دهنده کار انجام شده یا یک رویداد یا یک حالت است. مانند است، بود و… در فارسی.
- «صفت» (صفت): کلماتی که ویژگیها و صفتهای اسم را توصیف میکنند. مانند زیبا، بلند و… در فارسی.
- «قید» (Adverbe): کلمه یا گروهی از کلمات که به فعل یا صفت، مفهومی دیگر را علاوه بر مفهوم خود اضافه میکند. مانند بسیار، آهسته و… در زبان فارسی.
- «حرف اضافه» (Préposition): کلماتی که رابطهی مکان، زمان یا ارتباط بین اجزای جمله را ایجاد میکنند. مثل در، با، و… در زبان فارسی.
- «ضمیر» (Pronom): کلماتی که به جای اسمها یا اشیا میآیند، مثل او یا آن در زبان فارسی.
در ادامه به بررسی کلمات پرکاربرد فرانسوی در گروههای اسم، فعل، صفت، حرف اضافه و قید میپردازیم.
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه اسم
اسمها در زبان فرانسه در دو دسته خاص طبقهبندی میشوند که در ادامه میبینید.
- «اسامی خاص» (les noms propres) که به فرد، مکان یا چیز مشخصی دلالت میکنند، مانند «Paul» که اسم پسرانه با تلفظ «پُل» است یا «Marseille» که اسم شهر «مارسی» در فرانسه است.
- «اسامی عام» (les noms communs) که بین افراد یک نوع، رده و طبقه مشترکاند و بر هر یک از آنها دلالت میکنند. مانند «maison» به معنای خانه که به همه خانهها دلالت میکند و خانه فرد خاصی نیست.
در جدول زیر چند اسم خاص و عام را با ترجمه فارسی مشاهده میکنید.
اسامی خاص و عام پرکاربرد فرانسوی با معنی | |
اسامی خاص پرکاربرد فرانسوی | |
معنی | اسم |
والرین | Verlaine |
پاریس | Paris |
فیدو | Fido |
نروژ | Norvège |
رم | Rome |
اسامی عام پرکاربرد فرانسوی | |
شخص (پسر، خانم، استاد، نوزاد) | une personne (garçon, dame, professeur, bébé) |
حیوان (دلفین، لاکپشت، گربه، عقاب) | un animal (dauphin, tortue, chat, aigle) |
شی (دفتر کار، میز، خانه، تبلت) | un objet (bureau, table, maison, tablette) |
مکان (رودخانه، مغازه، شهر) | un lieu (fleuve, magasin, ville) |
ایده (ریاضیات، دموکراسی، صلح) | une idée (mathématiques, démocratie, paix) |
کاربرد واژگان جدول فوق را در جملههای زیر مشاهده میکنید.
J’ai acheté une maison.
یک خانه خریدهام.
Je viens de Paris.
اهل «پاریس» هستم.
La tortue verte est la plus sensible aux dérangements durant sa ponte.
لاکپشت سبز به مزاحمت حین ساخت لانهاش بسیار حساس است.
Feng Shui est de placer votre bureau dans une position dominante.
«فنگشویی» یعنی موقعیت دفتر کار شما موقعیت مرکزی باشد.
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه فعل
تقریباً در هر جمله، یک فعل وجود دارد. به همین دلیل ضروری است که واژگان فرانسوی خود را برای یادگیری لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی در گروه فعل تقویت کنید. فراموش نکنید که افعال در زبان فرانسه با توجه به فاعل، زمان و وجه فعل تغییر میکنند.
برای یادگیری کاربرد هر فعل، دانستن مصدر آن کافی نیست. علاوهبراین، بسیاری از افعال پرکاربرد در فرانسه، در صرف فعل بیقاعده عمل میکنند، مانند فعل «pouvoir» به معنی توانستن.
در ادامه چند فعل مهم و پرکاربرد فرانسوی را به همراه مثال در جدول زیر مشاهده میکنید.
افعال پرکاربرد در زبان فرانسه | |
معنی فارسی | فعل |
شدن، بودن | être |
Je suis sympa. من مهربانم |
|
داشتن | avoir |
J’ai un ami. .من دوستی دارم |
|
انجام دادن | faire |
Il fait beau. .هوا خوب است |
|
گفتن | dire |
Je dis la vérité. .واقعیت را گفتم |
|
رفتن | aller |
Je vais à Paris. .من به «پاریس» رفتم |
|
دیدن | voir |
Je vois les enfants dans le parc. من بچهها را در پارک دیدم. |
|
دانستن | savoir |
Je sais nager. من شنا کردن بلدم. |
|
توانستن | pouvoir |
Tu peux venir s’il te plait? میتوانی لطفاً بیایی؟ |
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه صفت
برای گسترش دایره لغات فرانسوی، یادگیری صفت در زبان فرانسه و صفتهای پرتکرار، بسیار مهم است. ضمن اینکه برای بیان مالکیت چیزی یا کسی در زبان فرانسه میتوانیم از صفت ملکی در فرانسه استفاده کنیم. در جدول زیر صفتهای کاربردی و مهم زبان فرانسه را مشاهده میکنید.
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه صفت | |
معنی | صفت |
خوب، مطلوب | beau |
خوب، مطلوب | bon |
خلاصه | bref |
بزرگ | grand |
چاق | gros |
غلط | faux |
جوان | jeune |
زیبا | joli |
بد | mauvais |
کمترین | moindre |
بهتر | meilleur |
جدید | nouveau |
کوچک | petit |
پیر | vieux |
نیم | demi |
گران، عزیز | cher |
در ادامه چند مثال برای کاربرد این لغات فرانسوی با معنی در جمله مشاهده میکنید.
J’espère que nous aspirons à un monde meilleur.
امیدوارم در دنیای بهتری نفس بکشیم.
Un vieux et une vieille sont assis sur le banc.
پیرمرد و پیرزن روی نیمکت نشستهاند.
Il est deux heures et demie.
ساعت دو و نیم است.
Salut mes chers amis!
سلام، دوستان عزیزم!
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه قید
استفاده از قید در زبان فرانسه، هنگام مکالمه، نوشتن و بقیه مهارتها، نشان میدهد که شما به خوبی این زبان را یاد گرفتهاید. بنابراین خوب است لغات گروه قید را یاد بگیرید و حتماً از آنها استفاده کنید. در جدول زیر لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی در گروه قید را مشاهده میکنید.
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه قید | |
معنی | قید |
بسیار | beaucoup |
همانقدر، هماناندازه | autant |
نسبتاً، به قدر کافی | assez |
همچنین | aussi |
کمتر | moins |
بسیار | très |
فقط | seulement |
خیلی | trop |
آنقدر، چنان | tellement |
کاملاً | tout à fait |
کافی | suffisamment |
کاربرد لغات پرکاربرد در گروه قید را در جملههای زیر مشاهده میکنید.
Dans cette région, on a coupé beaucoup d’arbres.
.در این منطقه، درختان زیادی بریده شد
Il y a autant de motos que de vélos.
همان اندازه که موتور هست، دوچرخه هم هست.
Sa femme est assez jolie.
همسرش نسبتاً زیباست.
J’aimerais aussi que tu achètes le journal.
من هم دوست دارم که روزنامه را بخری.
Mon nouveau téléphone est moins compliqué que mon ancien.
کار کردن با تلفن جدیدم از تلفن قدیمیام سادهتر است.
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه حرف اضافه
حروف اضافه در زبان فرانسه کلمههایی کوتاه و تغییرناپذیرند. حرف اضافه فرانسوی یا ساده است، مانند «à» یا مرکب است، یعنی فقط از یک کلمه ساخته نشده، مانند «près de». در جدول زیر لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی در گروه حرف اضافه را مشاهده میکنید.
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه حرف اضافه | |
معنی | حرف اضافه |
از، در | à |
بعد | après |
بعد | avant |
در | dans |
برای معرفی زادگاه، نشان دادن مالکیت و همچنین بعد از برخی فعلها | de |
به مدت | depuis |
کنار چیزی بودن | à côté |
سمت راست چیزی بودن | à droite |
سمت چپ چیزی بودن | à gauche |
آنطرفتر از چیزی | au-delà |
بالای چیزی | au-dessus |
از طریق چیزی | à travers |
پیش، نزد صاحب شغلی | chez |
دور از چیزی | loin de |
نزدیک چیزی | près de |
کاربرد حروف اضافه را در جملههای زیر مشاهده کنید.
Allez jusqu’au stop et tournez à gauche après.
تا ایست بازرسی بروید و بعد به چپ پپیچید.
Nous arriverons avant vous.
ما قبل از شما میرسیم.
Il habite loin de son bureau.
دور از دفتر کارش سکونت دارد.
لغات پرکاربرد فرانسوی در گروه ضمیر
ضمیر شخصی در زبان فرانسه، ضمیری است که جایگزین شخص میشود؛ یعنی اینکه مرجع ضمیر فرد است. ضمایر شخصی به دو گروه متصل و منفصل تقسیم میشوند. جایگاه ضمایر منفصل قبل از فعل است. ضمایر متصل میتوانند قبل یا بعد از فعل و یا با یک حرف اضافه به کار روند. در جدول زیر انواع ضمایر در زبان فرانسه را به تفکیک شخص آوردهایم.
ضمایر شخصی | ||
ضمایر منفصل | ضمایر متصل | شخص |
moi | je (j’), me (m’) | اولشخص مفرد |
toi | tu, te (t’) | دومشخص مفرد |
lui, elle, soi | il, elle, on, le, la, l’, se, (s’), en, lui, y | سومشخص مفرد |
nous | nous | اولشخص جمع |
vous | vous | دومشخص جمع |
eux, elles, soi | ils, elles, les, se (s’), leur, en, y | سومشخص جمع |
کاربرد لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی در گروه ضمیر را در جملههای زیر مشاهده میکنید.
j’ai analysé 500 articles du journal.
من پانصد مقاله در روزنامه را تحلیل کردم.
Elle est très gentille et je l’aime beaucoup.
او بسیار مهربان است و من خیلی دوستش دارم.
Vous ne les aimez peut-être pas.
ممکن است آنها را دوست نداشته باشید.
quand il pleut, tu es mon soleil et tu me rends heureux.
زمانی که باران میبارد، تو خورشید منی، و مرا سرخوش میکنی.
۶۰۰ لغت پرکاربرد فرانسوی با معنی
در ابتدای این مطلب اشاره کردیم که یادگیری لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی برای تسلط بر زبان ضروری است. بنابراین ما در ادامه ۶۰۰ کلمه در زبان فرانسه را که با دقت جمعآوری شدهاند، سادهاند و بیشتر از همه کلمات دیگر در زبان کاربرد دارند، برای شما آوردهایم. لازم است ذکر کنیم که ۶۰۰ کلمه را به سه بخش اسم، صفت و فعل تقسیم کردهایم. در جدول زیر صفات پرکاربرد فرانسوی را با معنی مشاهده میکنید.
۶۰۰ لغت پرکاربرد فرانسوی با معنی / صفت | ||
نوع | معنی | لغت |
صفت | آبی | bleu |
صفت | عالی، محشر، معرکه | super |
صفت | دیگر، سایر | autre |
صفت | عجیب، عجیب و غریب | bizarre |
صفت | مشکل، دشوار | difficile |
صفت | بامزه، خندهدار | drôle |
صفت | عجیب، عجیب و غریب، غیرعادی | étrange |
صفت | آسان، راحت | facile |
صفت | مهم، حاد، خطرناک | grave |
صفت | غیرممکن، نشدنی، محال | impossible |
صفت | جوان، فرد جوان | jeune |
صفت | درست، دقیقاً، صحیح | juste |
صفت | آزاده، مختار، آزاد | libre |
صفت | مریض، بیمار، ناخوش | malade |
صفت | همین، یکسان، یک | même |
صفت | فقیر، تهیدست | pauvre |
صفت | ممکن، امکانپذیر | possible |
صفت | تمیز، پاک، پاکیزه | propre |
صفت | قرمز، سرخ | rouge |
صفت | کثیف، زشت | sale |
صفت | ساده، آسان | simple |
صفت | آرام، آسوده، بیسروصدا | tranquille |
صفت | ناراحت، غمگین | triste |
صفت | خالی، پوچ، بیمحتوا | vide |
صفت مونث | بهدردبخور، باکیفیت، خوب | bonne |
صفت مونث | همه (چیز یا کس) | toute |
صفت مذکر | نرم، شیرین، ملایم، مطبوع، دلپذیر | doux |
صفت مذکر | تقلبی، جعلی | faux |
صفت مذکر | فرانسوی | français |
صفت مذکر | چاق، حجیم | gros |
صفت مذکر | خوشبخت، خوشحال، سعادتمند | heureux |
صفت مذکر | جدی | sérieux |
صفت مذکر | پیر، مسن | vieux |
صفت مذکر | درست، راست | vrai |
صفت مذکر | قدیمی، کهنه | ancien |
صفت مذکر | زیبا، خوشقیافه | beau |
صفت مذکر | سفید | blanc |
صفت مذکر | مطمئن، خاطرجمع | certain |
صفت مذکر | گرم، داغ | chaud |
صفت مذکر | عزیز، گرامی، باارزش | cher |
صفت مذکر | روشن، رنگ روشن | clair |
صفت مذکر | خوشحال، شاد، راضی | content |
صفت مذکر | آخر، آخرین، پیشین | dernier |
صفت مذکر | غمگین، ناراحت، متاثر | désolé |
صفت مذکر | متفاوت | différent |
صفت مذکر | راست | droit |
صفت مذکر | کامل، تمام | entier |
صفت مذکر | غلیظ، هیکلی، قوی، پر زور، زورمند | fort |
صفت مذکر | سرد، خنک | froid |
صفت مذکر | مهربان، خوشرو، خوب | gentil |
صفت مذکر | بالغ، بزرگ | grand |
صفت مذکر | بلند، مرتفع، بالا | haut |
صفت مذکر | انسانی، بشری | humain |
صفت مذکر | مهم | important |
صفت مذکر | خوشگل، زیبا | joli |
صفت مذکر | سبک، جزئی، مختصر، اندک | léger |
صفت مذکر | دراز، بلند | long |
صفت مذکر | بهتر | meilleur |
صفت مذکر | مرده، جسد، کشته | mort |
صفت مذکر | سیاه | noir |
صفت مذکر | نو، تازه | nouveau |
صفت مذکر | همانند، یکسان، یکجور | pareil |
صفت مذکر | کوچک، خردسال | petit |
صفت مذکر | سرشار، پر، لبریز | plein |
صفت مذکر | اول، اولین | premier |
صفت مذکر | آماده، حاضر | prêt |
صفت مذکر | بعدی | prochain |
صفت مذکر | چه، چه چیزی | quoi |
صفت مذکر | تنها، تک | seul |
صفت مذکر | همه (چیز یا کس) | tout |
صفت مذکر | سبز | vert |
صفت مذکر | پرجنبوجوش، پر شور و نشاط | vivant |
برای درک بهتر کاربرد لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی آنها را در جملههای زیر مشاهده کنید.
.De ces vases bleus, je préfère celui-ci
بین این گلدانهای آبی، من این یکی را ترجیح میدهم.
Le ciel est bleu.
آسمان آبی است.
Cette robe est super.
این لباس بینظیر است.
Il a autre chose à faire.
او کار دیگری برای انجام دارد.
Ce film est bizarre.
این فیلم عجیب است.
Cet exercice est difficile.
این تمرین دشوار است.
Ce spectacle est drôle.
این رقابت بامزه است.
Ce livre est étrange.
این کتاب عجیب است.
Cette tâche est facile.
این وظیفه آسان است.
La situation est grave.
وضعیت وخیم است.
Cela semble impossible.
این غیرممکن به نظر میرسد.
Elle est jeune et dynamique.
او جوان و پویا است.
C’est juste.
این درست است.
Tu es libre d’y aller.
تو آزادی برای رفتن.
Il est malade aujourd’hui.
او امروز بیمار است.
J’ai fini toutes les tâches, même celle-là.
من همه کارها را تمام کردم، حتی این.
Malheureusement, elle est pauvre.
متاسفانه، او فقیر است.
C’est possible de le faire.
این امکان پذیر است.
La maison est propre.
خانه تمیز است.
La rose est rouge.
گل رز قرمز است.
On ne lave pas notre linge sale en public.
ما رخت چرکهایمان را در مقابل دیگران نمیشوییم.
در جدول زیر اسامی خاص و عام از ۶۰۰ کلمه کاربردی زبان فرانسه را با معنی مشاهده میکنید.
۶۰۰ لغت کاربردی فرانسوی با معنی / اسم | ||
اسم عام | کمک، یاری | aide |
اسم عام | سرآشپز، رئیس | chef |
اسم عام | بچه، کودک، فرزند | enfant |
اسم عام | نگهبان، محافظ | garde |
اسم عام | سمت چپ، دست چپ | gauche |
اسم عام | حرکات سر و دست، حرکت | geste |
اسم عام | بچه، پسربچه، دختربچه | gosse |
اسم عام | کتاب | livre |
اسم عام | مرسی، سپاسگزارم، ممنونم | merci |
اسم عام | مرگ | mort |
اسم عام | سایه، تاریکی، بینوری | ombre |
اسم عام | طرف، سمت | part |
اسم عام | جیب (لباس) | poche |
اسم عام | استاد، پروفسور | prefesseur |
اسم عام | نوبت، برج، گردش، گشت | tour |
اسم عام مونث | دفعه، مرتبه، بار | fois |
اسم عام مونث | خانم، بانو | madame |
اسم عام مونث | آرامش، آسودگی، صلح | paix |
اسم عام مونث | صدا، ندا، رای | voix |
اسم عام مونث | معامله، قرارداد | affaire |
اسم عام مونث | سال | année |
اسم عام مونث | اسلحه، سلاح | arme |
اسم عام مونث | ارتش | armée |
اسم عام مونث | توجه | attention |
اسم عام مونث | توپ | balle |
اسم عام مونث | کنسرو، قوطی | boîte |
اسم عام مونث | دهان، دهانه | bouche |
اسم عام مونث | کارت | carte |
اسم عام مونث | علت | cause |
اسم عام مونث | اتاق | chambre |
اسم عام مونث | شانس | chance |
اسم عام مونث | چیز | chose |
اسم عام مونث | کلاس | classe |
اسم عام مونث | اطمینان، اعتماد | confiance |
اسم عام مونث | رنگ | couleur |
اسم عام مونث | حیاط، دادگاه، دیوان، محکمه | cour |
اسم عام مونث | آشپزخانه | cuisine |
اسم عام مونث | خانم، بانو | dame |
اسم عام مونث | دندان | dent |
اسم عام مونث | صاف (مقابل کج) | droite |
اسم عام مونث | مدرسه، مدرسه عالی، دانشسرا | école |
اسم عام مونث | کلیسا | église |
اسم عام مونث | آرزو، میل، خواسته | envie |
اسم عام مونث | شانه، کتف | épaule |
اسم عام مونث | دوره، عصر، زمان | époque |
اسم عام مونث | تیم، گروه | équipe |
اسم عام مونث | اشتباه | erreur |
اسم عام مونث | نوع، جور، گونه | espèce |
اسم عام مونث | صورت، چهره | face |
اسم عام مونث | روش | façon |
اسم عام مونث | گرسنگی، گشنگی | faim |
اسم عام مونث | خانواده | famille |
اسم عام مونث | اشتباه | faute |
اسم عام مونث | زن، خانم، بانو | femme |
اسم عام مونث | پنجره | fenêtre |
اسم عام مونث | جشن، ضیافت، عید | fête |
اسم عام مونث | دختر، فرزند دختر | fille |
اسم عام مونث | گل | fleur |
اسم عام مونث | نیرو، قدرت، زور | force |
اسم عام مونث | شکل، ظاهر | forme |
اسم عام مونث | جنگ | guerre |
اسم عام مونث | پوزه، دهان (حیوانات) | gueule |
اسم عام مونث | عادت، خصلت | habitude |
اسم عام مونث | ساعت، زمان، موقع، وقت | heure |
اسم عام مونث | تاریخ، تاریخچه | histiore |
اسم عام مونث | فکر، ایده، نظر | idée |
اسم عام مونث | تصویر، عکس | image |
اسم عام مونث | تاثیر، عقیده، احساس | impression |
اسم عام مونث | پا (از ران تا ساق) | jambe |
اسم عام مونث | شادی، خوشحالی، لذت | joie |
اسم عام مونث | روز، طول روز | journée |
اسم عام مونث | زبان (اندام زبان)، زبان (ابزار ارتباط) | langue |
اسم عام مونث | حرف (الفبا)، نامه | lettre |
اسم عام مونث | لب | lèvre |
اسم عام مونث | خط، سطر | ligne |
اسم عام مونث | نور، روشنایی | lumière |
اسم عام مونث | دست | main |
اسم عام مونث | خانه، اهالی خانه، اعضای خانه | maison |
اسم عام مونث | مامان | maman |
اسم عام مونث | شیوه، روش | manière |
اسم عام مونث | پیادهروی | marche |
اسم عام مونث | فضله، آشغال، مزخرف | merde |
اسم عام مونث | مادر | mère |
اسم عام مونث | دقیقه | minute |
اسم عام مونث | موسیقی | musique |
اسم عام مونث | شب | nuit |
اسم عام مونث | بو | odeur |
اسم عام مونث | گوش | oreille |
اسم عام مونث | حرف، سخن، صحبت، کلام | parole |
اسم عام مونث | حزب، فرقه | partie |
اسم عام مونث | پوست | peau |
اسم عام مونث | زحمت، سختی | peine |
اسم عام مونث | اندیشه، فکر | pensée |
اسم عام مونث | نفر، آدم، فرد | personne |
اسم عام مونث | ترس، وحشت | peur |
اسم عام مونث | عکس، تصویر | photo |
اسم عام مونث | اتاق، بخش، فضا | pièce |
اسم عام مونث | سنگ | pierre |
اسم عام مونث | میدان، صندلی، جا | place |
اسم عام مونث | پلیس | police |
اسم عام مونث | در، دروازه، گیت | porte |
اسم عام مونث | وجود، بودن، حضور | présence |
اسم عام مونث | زندان | prison |
اسم عام مونث | اَه! (به نشانه خشم اما غیرمودبانه) | putain |
اسم عام مونث | سوال، پرسش، مسئله | question |
اسم عام مونث | دلیل، علت | raison |
اسم عام مونث | پاسخ، جواب | réponse |
اسم عام مونث | پیراهن بلند (زنانه) | robe |
اسم عام مونث | جاده، مسیر | route |
اسم عام مونث | سالن | salle |
اسم عام مونث | سِن، دکور | scène |
اسم عام مونث | ثانیه | seconde |
اسم عام مونث | امنیت، امنیتی | sécurité |
اسم عام مونث | هفته | semaine |
اسم عام مونث | وضعیت، موقعیت | situation |
اسم عام مونث | خواهر | soeur |
اسم عام مونث | شامگاه، شب، شبانگاه | soirée |
اسم عام مونث | نوع، جور، مدل | sorte |
اسم عام مونث | سوئیت، آپارتمان، اتاق هتل | suite |
اسم عام مونث | میز | table |
اسم عام مونث | زمین | terre |
اسم عام مونث | سر | tête |
اسم عام مونث | حقیقت، واقعیت | vérité |
اسم عام مونث | شهر | ville |
اسم عام مونث | خودرو | voiture |
اسم عام مذکر | عقیده، نظر | avis |
اسم عام مذکر | جنگل، بیشه | bois |
اسم عام مذکر | بازو، دست، آغوش | bras |
اسم عام مذکر | انتخاب | choix |
اسم عام مذکر | بدن، پیکر، کالبد، جسم | corps |
اسم عام مذکر | دادگاه، دیوان، محکمه | cours |
اسم عام مذکر | پسربچه، جوان، مرد جوان | gars |
اسم عام مذکر | ماه | mois |
اسم عام مذکر | کشور | pays |
اسم عام مذکر | قیمت | prix |
اسم عام مذکر | حرف، صحبت، گفته، قصد | propos |
اسم عام مذکر | حس، معنی، مفهوم | sens |
اسم عام مذکر | زمان، موقع، موعد، وقت | temps |
اسم عام مذکر | ایراد | travers |
اسم عام مذکر | پیرمرد | vieux |
اسم عام مذکر | توافق | accord |
اسم عام مذکر | پاسبان، مأمور پلیس | agent |
اسم عام مذکر | علاقه، دلبستگی | amour |
اسم عام مذکر | فراخوان، دعوت | appel |
اسم عام مذکر | درخت | arbre |
اسم عام مذکر | پول، نقره | argent |
اسم عام مذکر | آینده، زمان آینده | avenir |
اسم عام مذکر | هواپیما | avion |
اسم عام مذکر | کشتی، قایق | bateau |
اسم عام مذکر | نوزاد، بچه | bébé |
اسم عام مذکر | نیاز | besoin |
اسم عام مذکر | خوشبختی، خوشحالی، خوشی | bonheur |
اسم عام مذکر | سلام، روز بهخیر، صبح بهخیر | bonjour |
اسم عام مذکر | کناره، حاشیه، مرز | bord |
اسم عام مذکر | انتها، ته، آخر | bout |
اسم عام مذکر | صدا، سروصدا | bruit |
اسم عام مذکر | دفتر کار، اتاق کار، اداره | bureau |
اسم عام مذکر | قهوه، کافه | café |
اسم عام مذکر | اردو، اردوگاه، تیم | camp |
اسم عام مذکر | ناخدا، سروان | capitaine |
اسم عام مذکر | گربه | chat |
اسم عام مذکر | راه، مسیر | chemin |
اسم عام مذکر | عزیز، محبوب، عزیزم | chéri |
اسم عام مذکر | اسب | cheval |
اسم عام مذکر | مو (موی سر) | cheveu |
اسم عام مذکر | سگ | chien |
اسم عام مذکر | آسمان | ciel |
اسم عام مذکر | مشتری، خریدار | client |
اسم عام مذکر | قلب، دل | cœur |
اسم عام مذکر | نبش، گوشه | coin |
اسم عام مذکر | سرهنگ | colonel |
اسم عام مذکر | حساب بانکی، حساب کاربری | compte |
اسم عام مذکر | دوست، رفیق | copain |
اسم عام مذکر | کنار، جنب، طرف | côté |
اسم عام مذکر | ضربه، حرکت | coup |
اسم عام مذکر | جاری، متداول، مرسوم | courant |
اسم عام مذکر | ابتدا، آغاز | début |
اسم عام مذکر | رفتن، حرکت، عزیمت، اعزام | départ |
اسم عام مذکر | خدا | dieu |
اسم عام مذکر | دکتر، پزشک | docteur |
اسم عام مذکر | انگشت | doigt |
اسم عام مذکر | دلار | dollar |
اسم عام مذکر | شک، تردید | doute |
اسم عام مذکر | صاف | droit |
اسم عام مذکر | اثر، نتیجه، تأثیر | effet |
اسم عام مذکر | مکان، محل، جا | endroit |
اسم عام مذکر | دشمن | ennemi |
اسم عام مذکر | راهپله، پلکان | escalier |
اسم عام مذکر | روحیه، حال و هوا | esprit |
اسم عام مذکر | وضعیت، وضع، حالت | état |
اسم عام مذکر | موجود | être |
اسم عام مذکر | مثال، نمونه | exemple |
برای درک بهتر کاربرد لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی، آنها را در جملههای زیر مشاهده کنید.
L‘aide de mon ami est très précieuse pour moi.
کمک دوستم برای من بسیار ارزشمند است.
Le chef cuisinier prépare un délicieux repas.
سرآشپز یک غذای خوشمزه آماده میکند.
L’enfant joue dans le parc avec ses amis.
بچه در پارک با دوستانش بازی میکند.
Ma sœur est la garde des clés de la maison.
خواهرم مسئولیت نگهداری کلید خانه را دارد.
L’école est à gauche de la bibliothèque.
مدرسه سمت چپ کتابخانه است.
Il a fait un geste souriant pour me saluer.
به نشانه سلام به من لبخندی زد.
Ce gosse est très intelligent et curieux.
این بچه بسیار باهوش و کنجکاو است.
J’aime passer du temps à lire un bon livre.
دوست دارم با خواندن کتاب وقت بگذرانم.
Je vous remercie pour votre gentillesse.
متشکرم از مهربانی شما.
La mort est une partie inévitable de la vie.
مرگ بخش اجتنابناپذیر زندگی است.
Le chat se cache toujours à l’ombre de l’arbre.
گربه همیشه در سایه درخت پنهان میشود.
Je veux faire partie d’un projet passionnant.
میخواهم قسمتی از یک پروژه هیجانانگیز باشم.
J’ai mis mon porte-monnaie dans ma poche.
کیفپول خود را در جیبم قرار دادم.
Le professeur explique très bien les sujets complexes.
استاد موضوعات پیچیده را بسیار خوب توضیح میدهد.
Allons faire un tour dans le parc aujourd’hui.
بیایید امروز دوری در پارک بزنیم.
J’ai visité Paris deux fois dans ma vie.
در طول زندگیام دو بار به «پاریس» سفر کردم.
Je salue poliment la madame qui travaille ici.
به خانمی که اینجا کار میکند، مودبانه سلام کردم.
Nous devons rechercher la paix dans le monde.
ما باید صلح را در جهان جستوجو کنیم.
Elle a une voix magnifique et puissante.
او صدایی زیبا و قوی دارد.
J’ai beaucoup de travail à faire concernant cette affaire.
باید اقدامات زیادی درباره این مسئله انجام دهم.
از آنجا که اسامی عام مذکر فراوانی زیادی در زبان فرانسه دارند، در جدول زیر ادامه اسمهای عام مذکر در زبان فرانسه را از ۶۰۰ کلمه کاربردی مشاهده میکنید.
۶۰۰ کلمه کاربردی زبان فرانسه / ادامه از اسامی عام مذکر | ||
نوع | معنی | لغت |
اسم عام مذکر | کار | fait |
اسم عام مذکر | فیلم | film |
اسم عام مذکر | پلیس | flic |
اسم عام مذکر | انتها، ته، عمق | fond |
اسم عام مذکر | فرانسوی | français |
اسم عام مذکر | برادر | frère |
اسم عام مذکر | جلو، پیشانی | front |
اسم عام مذکر | پسر، پیشخدمت، گارسون | garçon |
اسم عام مذکر | ژنرال، کلی، همگانی، عمومی | général |
اسم عام مذکر | نوع، سبک | genre |
اسم عام مذکر | سلیقه، ذوق | goût |
اسم عام مذکر | دولت، حکومت | gouvernement |
اسم عام مذکر | بالغ، بزرگ | grand |
اسم عام مذکر | گروه | groupe |
اسم عام مذکر | بلند، مرتفع، بالا | haut |
اسم عام مذکر | مرد | homme |
اسم عام مذکر | افتخار، مایه افتخار | honneur |
اسم عام مذکر | هتل | hôtel |
اسم عام مذکر | لحظه | instant |
اسم عام مذکر | نفع، سود، منفعت | intérêt |
اسم عام مذکر | درون، داخل | intérieur |
اسم عام مذکر | باغ، باغچه | jardin |
اسم عام مذکر | روز | jour |
اسم عام مذکر | روزنامه، مجله، نشریه | journal |
اسم عام مذکر | مکان، محل، جا | lieu |
اسم عام مذکر | دراز، بلند | long |
اسم عام مذکر | استاد، رئیس، صاحب | maître |
اسم عام مذکر | شوهر، همسر | mari |
اسم عام مذکر | ازدواج | mariage |
اسم عام مذکر | صبح | matin |
اسم عام مذکر | پزشک | médecin |
اسم عام مذکر | متر | mètre |
اسم عام مذکر | وسط، میان، نیمه | milieu |
اسم عام مذکر | میلیون | million |
اسم عام مذکر | لحظه، زمان، وقت | moment |
اسم عام مذکر | جهان | monde |
اسم عام مذکر | آقا | monsieur |
اسم عام مذکر | حرکت، جنبش، نهضت | mouvement |
اسم عام مذکر | متوسط، میانه، حد وسط | moyen |
اسم عام مذکر | شب | noir |
اسم عام مذکر | جدید، تازهوارد، تازه | nouveau |
اسم عام مذکر | عدد | numéro |
اسم عام مذکر | چشم | oeil |
اسم عام مذکر | پرنده | oiseau |
اسم عام مذکر | عمو/دایی، شوهر عمه/خاله | oncle |
اسم عام مذکر | ترتیب، چینش، فرمان | ordre |
اسم عام مذکر | بابا | papa |
اسم عام مذکر | کاغذ، مقاله | papier |
اسم عام مذکر | پدر و مادر، والدین | parent |
اسم عام مذکر | گذرگاه، راه | passage |
اسم عام مذکر | گذشته | passé |
اسم عام مذکر | رئیس | patron |
اسم عام مذکر | پدر | père |
اسم عام مذکر | کوچک، ناچیز | petit |
اسم عام مذکر | مردم | peuple |
اسم عام مذکر | پا | pied |
اسم عام مذکر | لذت، خوشحالی | plaisir |
اسم عام مذکر | طرح، برنامه | plan |
اسم عام مذکر | نقطه | point |
اسم عام مذکر | توانایی | pouvoir |
اسم عام مذکر | اول، اولین | premier |
اسم عام مذکر | حضور داشتن، حاضر | présent |
اسم عام مذکر | رئیسجمهور، رئیس | président |
اسم عام مذکر | شاهزاده | prince |
اسم عام مذکر | مشکل، مساله | problème |
اسم عام مذکر | محله | quartier |
اسم عام مذکر | گزارش | rapport |
اسم عام مذکر | نگاه | regard |
اسم عام مذکر | باقی، بقیه | reste |
اسم عام مذکر | تاخیر، دیرکرد | retard |
اسم عام مذکر | بازگشت | retour |
اسم عام مذکر | رویا | rêve |
اسم عام مذکر | دیدن، ملاقات، دیدار | revoir |
اسم عام مذکر | سلام، خداحافظ | salut |
اسم عام مذکر | خون | sang |
اسم عام مذکر | راز | secret |
اسم عام مذکر | لرد، ارباب، فرد قدرتمند | seigneur |
اسم عام مذکر | احساس | sentiment |
اسم عام مذکر | خدمات، سرویس | service |
اسم عام مذکر | تنها، تک | seul |
اسم عام مذکر | قرن، سده | siècle |
اسم عام مذکر | علامت، نشانه، نشان | signe |
اسم عام مذکر | سکوت، خاموشی | silence |
اسم عام مذکر | شب، شامگاه | soir |
ٰاسم عام مذکر | سرباز | soldat |
اسم عام مذکر | خورشید، آفتاب | soleil |
اسم عام مذکر | لبخند | sourire |
اسم عام مذکر | یادگاری | souvenir |
اسم عام مذکر | موضوع، سوژه | sujet |
اسم عام مذکر | تلفن | téléphone |
اسم عام مذکر | همه | tout |
اسم عام مذکر | قطار | train |
اسم عام مذکر | کار، شغل | travail |
اسم عام مذکر | سوراخ، حفره | trou |
اسم عام مذکر | چیز، فلان چیز | truc |
اسم عام مذکر | آدم، یارو، مرد | type |
اسم عام مذکر | باد | vent |
اسم عام مذکر | شکم | ventre |
اسم عام مذکر | لیوان، گیلاس | verre |
اسم عام مذکر | روستا | village |
اسم عام مذکر | صورت، چهره | visage |
اسم عام مذکر | سفر | voyage |
اسم عام مذکر | پسر، فرزند پسر | fils |
اسم عام جمع | مردم، افراد، آدمها | gens |
برای درک بهتر کاربرد لغات فرانسوی با معنی، آنها را در جملههای زیر مشاهده کنید.
Le voleur a avoué le fait qu’il a commis un crime.
دزد به واقعیت اعتراف کرد که یعنی جرمی انجام داده است.
J’adore regarder les films d’action au cinéma.
عاشق تماشای فیلمهای اکشن در سینما هستم.
Le flic a arrêté le voleur et l’a emmené au commissariat.
پلیس دزد را دستگیر کرد و او را به کلانتری برد.
Les enfants jouent au football dans le fond du jardin.
بچهها در پشت باغ فوتبال بازی میکنند.
J’apprends le français depuis un an et j’adore cette langue.
یک سال است که دارم فرانسوی میخوانم و این زبان را دوست دارم.
Mon frère aîné est un ingénieur très talentueux.
برادر بزرگم یک مهندس بسیار بااستعداد است.
La voiture a frappé une moto par derrière, ce qui a causé une collision de front.
خودرو از پشت به موتورسیکلت برخورد و این به برخوردی از جلو هم منجر شد.
Je voudrais un sandwich au thon, s’il vous plaît, garçon.
پیشخدمت، لطفاً یک ساندویچ ماهی تن میخواهم.
Le général a donné une directive claire à ses soldats avant la bataille.
ژنرال قبل از نبرد، دستورالعمل روشنی به سربازانش داد.
Je préfère écouter de la musique classique, mais parfois j’apprécie d’autres genres aussi.
ترجیح میدهم موسیقی کلاسیک گوش کنم، اما گاهی اوقات از سایر سبکها هم لذت میبرم.
Ce gâteau a tellement bon goût, je ne peux pas m’arrêter d’en manger.
این کیک طعم بسیار خوبی دارد، نمیتوانم از خوردن دست بکشم.
Le gouvernement a mis en place de nouvelles mesures pour lutter contre la pollution.
دولت اقدامات جدیدی را برای مبارزه با آلودگی اجرا کرده است.
J’aimerais visiter le Grand Canyon un jour.
دوست دارم روزی «گرند کنیون» را ببینم.
Mes amis et moi avons formé un groupe pour jouer de la musique ensemble.
من و دوستانم یک گروه برای نواختن موسیقی به صورت مشترک تشکیل دادیم.
La maison est située en haut de la colline pour profiter de la vue panoramique.
خانه برای لذت بردن از منظره چشمنواز در بالای تپه قرار دارد.
Cet homme est un chercheur renommé dans le domaine de la médecine.
این مرد یک پژوهشگر مشهور در زمینه پزشکی است.
C’est un grand honneur d’être invité à cette cérémonie prestigieuse.
دعوت به این مراسم معروف افتخار بزرگی است.
Mon ami m’a invité chez lui pour dîner en tant qu’hôte.
دوستم مرا به خانهاش دعوت کرد تا میزبان من باشد برای شام.
Attends un instant, je vais chercher mes lunettes pour mieux voir.
لحظهای صبر کن، من دنبال عینکم بگردم تا بهتر ببینم.
در جدول زیر افعال پرکاربرد از ۶۰۰ کلمه کاربردی زبان فرانسه را با معنی مشاهده میکنید.
۶۰۰ لغت کاربردی فرانسوی با معنی / فعل | ||
نوع | معنی | لغت |
فعل | ترک کردن، ول کردن، رها کردن | abandonner |
فعل | پذیرفتن، قبول کردن | accepter |
فعل | همراهی کردن، به دنبال داشتن | accompagner |
فعل | خریدن، خرید کردن | acheter |
فعل | عاشق بودن، خیلی دوست داشتن | adorer |
فعل | عمل کردن، کاری انجام دادن | agir |
فعل | کمک کردن، یاری دادن | aider |
فعل | دوست داشتن، خوش آمدن | aimer |
فعل | اضافه کردن | ajouter |
فعل | رفتن، حرکت کردن، عازم بودن | aller |
فعل | کسی را با خود بردن، رساندن | amener |
فعل | خود را سرگرم کردن، تفریح کردن | amuser |
فعل | اطلاع دادن، خبر دادن | annoncer |
فعل | پی بردن، فهمیدن | apercevoir |
فعل | ظاهر شدن، آشکار شدن | apparaître |
فعل | صدا زدن، خبر کردن | appeler |
فعل | آوردن، موجب شدن | apporter |
فعل | یاد گرفتن، فهمیدن | apprendre |
فعل | نزدیک شدن | approcher |
فعل | مرتب کردن، نظم و ترتیب دادن | arranger |
فعل | ایستادن، توقف کردن | arrêter |
فعل | رسیدن | arriver |
فعل | نشستن، نشاندن | asseoir |
فعل | مطمئن کردن، خاطر جمع کردن | assurer |
فعل | حمله کردن، هجوم بردن | attaquer |
فعل | رسیدن به | atteindre |
فعل | در انتظار بودن، انتظار کشیدن | attendre |
فعل | پیشرفت کردن، پیش رفتن | avancer |
فعل | داشتن | avoir |
فعل | پایین آوردن | baisser |
فعل | جنگیدن، مبارزه کردن | battre |
فعل | نوشیدن | boire |
فعل | تکان خوردن، حرکت کردن | bouger |
فعل | سوزاندن، آتش زدن | brûler |
فعل | پنهان کردن، مخفی کردن | cacher |
فعل | آرام کردن، تسکین دادن | calmer |
فعل | شکسته شدن، شکستن | casser |
فعل | دست (از کاری یا چیزی) کشیدن | cesser |
فعل | تغییر دادن، عوض کردن | changer |
فعل | آواز خواندن، خواندن | chanter |
فعل | به عهده گذاشتن، سپردن به | charger |
فعل | در پی (چیزی) بودن، مدنظر داشتن | chercher |
فعل | انتخاب کردن، برگزیدن | choisir |
فعل | شروع کردن، آغاز کردن | commencer |
فعل | فهمیدن، متوجه شدن، درک کردن | comprendre |
فعل | شمردن، حساب کردن | compter |
فعل | رانندگی کردن، راندن | conduire |
فعل | بلد بودن | connaître |
فعل | ادامه دادن، دنبال کردن | continuer |
فعل | خوابیدن | coucher |
فعل | بریدن، برش دادن | couper |
فعل | دویدن، عجله کردن | courir |
فعل | پوشش دادن | couvrir |
فعل | ترسیدن، حساس بودن به | craindre |
فعل | فریاد زدن، جیغ کشیدن | crier |
فعل | پنداشتن، تصور کردن، فکر کردن | croire |
فعل | رقصیدن | danser |
فعل | تصمیم گرفتن | décider |
فعل | کشف کردن | découvrir |
فعل | آزاد کردن، رها کردن، خلاص کردن | dégager |
فعل | تقاضا کردن، خواستن | demander |
فعل | پایین آوردن | descendre |
فعل | ناراحت کردن، متاثر کردن | désoler |
فعل | متنفر بودن، بیزار بودن | détester |
فعل | خراب کردن، ویران کردن | détruire |
فعل | شدن | devenir |
فعل | مجبور بودن | devoir |
فعل | گفتن | dire |
فعل | ناپدید شدن | disparaître |
فعل | دادن | donner |
فعل | خوابیدن | dormir |
فعل | فرار کردن، گریختن | échapper |
فعل | گوش دادن | écouter |
فعل | نوشتن | écrire |
فعل | دور شدن، فاصله گرفتن | éloigner |
فعل | همدیگر را بوسیدن | embrasser |
فعل | همراه (خود) بردن | emmener |
فعل | جلوگیری کردن، سد شدن | empêcher |
فعل | با خود بردن، بردن | emporter |
فعل | برداشتن، بلند کردن | enlever |
فعل | شنیدن، گوش دادن | entendre |
فعل | وارد شدن | entrer |
فعل | فرستادن | envoyer |
فعل | امیدوار بودن، امید داشتن | espérer |
فعل | امتحان کردن | essayer |
فعل | بودن، هستن | être |
فعل | خودداری کردن، جلوی خود را گرفتن | éviter |
فعل | عذرخواهی کردن، معذرت خواستن | excuser |
فعل | وجود داشتن | exister |
فعل | توضیح دادن | expliquer |
فعل | درست کردن، ساختن | faire |
فعل | بایستن، ضرورت داشتن | falloir |
فعل | بستن | fermer |
فعل | زود گذشتن، به سرعت گذشتن | filer |
فعل | به پایان رساندن، تمام کردن | finir |
فعل | انجام دادن، کردن | foutre |
فعل | کوفتن، ضربه زدن | frapper |
فعل | برنده شدن، بردن، فراگرفتن | gagner |
فعل | حفظ کردن، نگه داشتن | garder |
فعل | لیز خوردن، سر خوردن، لغزیدن | glisser |
فعل | ساکن بودن، سکونت کردن | habiter |
فعل | توجه نکردن، محل نگذاشتن | ignorer |
فعل | فکر کردن، گمان کردن | imaginer |
فعل | وارد کردن | importer |
فعل | نگران شدن، در فکر بودن | inquiéter |
فعل | جای گرفتن، اقامت کردن | installer |
فعل | علاقه داشتن، علاقهمند بودن | intéresser |
فعل | دعوت کردن | inviter |
فعل | پرتاب کردن | jeter |
فعل | بازی کردن | jouer |
فعل | قسم خوردن، سوگند خوردن | jurer |
فعل | رها کردن | lâcher |
فعل | گذاشتن | laisser |
فعل | پرتاب کردن، انداختن | lancer |
فعل | از خواب برخاستن، از جا بلند شدن | lever |
فعل | خواندن، مطالعه کردن | lire |
فعل | حفظ کردن، در دست گرفتن | maintenir |
فعل | خوردن، مصرف کردن | manger |
فعل | دلتنگ شدن، دلتنگ بودن | manquer |
فعل | راه رفتن، قدم زدن | marcher |
فعل | ازدواج کردن، با هم ازدواج کردن | marier |
فعل | بردن | mener |
فعل | دروغ گفتن | mentir |
فعل | گذاشتن، قرار دادن | mettre |
فعل | بالا رفتن، افزایش یافتن | monter |
فعل | ظاهر شدن، (خود را) نشان دادن | montrer |
فعل | مردن، فوت کردن | mourir |
فعل | به دنیا آمدن، متولد شدن | naître |
فعل | مجبور کردن، وادار کردن | obliger |
فعل | رسیدگی کردن، مراقبت کردن | occuper |
فعل | تقدیم کردن، پیشکش کردن | offrir |
فعل | جرئت کردن | oser |
فعل | فراموش کردن | oublier |
فعل | باز کردن، گشودن | ouvrir |
فعل | پدیدار شدن، خود را نشان دادن | paraître |
فعل | صحبت کردن، حرف زدن | parler |
فعل | راه افتادن، حرکت کردن | partir |
فعل | عبور کردن از، گذشتن از | passer |
فعل | حقوق دادن، مزد دادن | payer |
فعل | فکر کردن | penser |
فعل | گم کردن | perdre |
فعل | اجازه دادن | permettre |
فعل | خوش آمدن، دوست داشتن | plaire |
فعل | گریه کردن، گریستن | pleurer |
فعل | حمل کردن | porter |
فعل | نصب کردن | poser |
فعل | رشد کردن، روییدن، بیرون آمدن | pousser |
فعل | قادر بودن، امکان داشتن | pouvoir |
فعل | ترجیح دادن | préférer |
فعل | گرفتن | prendre |
فعل | آماده کردن، تهیه کردن | préparer |
فعل | معرفی کردن | présenter |
فعل | خبر دادن، آگاهی دادن، خبر کردن | prévenir |
فعل | دعا کردن، از خداوند خواستن | prier |
فعل | با خود عهد کردن، به خود قول دادن | promettre |
فعل | پیشنهاد کردن، پیشنهاد دادن | proposer |
فعل | محافظت کردن | protéger |
فعل | ترک کردن، ول کردن | quitter |
فعل | تعریف کردن، گفتن | raconter |
فعل | باز آوردن، بازگرداندن | ramener |
فعل | فراخواندن، صدا کردن | rappeler |
فعل | پذیرایی کردن، استقبال کردن | recevoir |
فعل | به جا آوردن، باز شناختن | reconnaître |
فعل | فکر کردن، اندیشیدن | réfléchir |
فعل | رد کردن، خودداری کردن، امتناع | refuser |
فعل | نگاه کردن، تماشا کردن، دیدن | regarder |
فعل | ملحق شدن، پیوستن، رسیدن | rejoindre |
فعل | ملاحظه کردن، مشاهده کردن | remarquer |
فعل | برگرداندن، دوباره گذاشتن | remettre |
فعل | بالاتر رفتن، بالا آمدن | remonter |
فعل | برخورد کردن، روبهرو شدن، دیدن | rencontrer |
فعل | پس دادن، برگرداندن | rendre |
فعل | برگشتن، دوباره آمدن | rentrer |
فعل | تکرار کردن | répéter |
فعل | پاسخ دادن به، جواب دادن به | répondre |
فعل | استراحت کردن، خستگی در کردن | reposer |
فعل | دنبال کسی رفتن، سراغ کسی رفتن | reprendre |
فعل | شبیه بودن به، شباهت داشتن به | ressembler |
فعل | باقی ماندن | rester |
فعل | حفظ کردن، به یاد آوردن | retenir |
فعل | پول گرفتن، برداشتن | retirer |
فعل | برگرداندن، پشتورو کردن | retourner |
فعل | همدیگر را یافتن، به هم رسیدن | retrouver |
فعل | موفق شدن، پیروز شدن | réussir |
فعل | بیدار شدن، از خواب برخاستن | réveiller |
فعل | بازگشتن، مراجعت کردن | revenir |
فعل | آرزو کردن، در سر پروراندن | rêver |
فعل | دوباره دیدن، دوباره ملاقات کردن | revoir |
فعل | خندیدن | rire |
فعل | به خطر انداختن | risquer |
فعل | رانندگی کردن، حرکت کردن | rouler |
فعل | پریدن | sauter |
فعل | رهانیدن، رهایی بخشیدن | sauver |
فعل | بلد بودن، اطلاع داشتن | savoir |
فعل | به نظر رسیدن، به نظر آمدن | sembler |
فعل | حس کردن، احساس کردن | sentir |
فعل | (از هم) جدا شدن | séparer |
فعل | فشردن | serrer |
فعل | به درد خوردن | servir |
فعل | بیرون رفتن، گردش رفتن | sortir |
فعل | درد کشیدن، رنج بردن | souffrir |
فعل | لبخند زدن | sourire |
فعل | به یاد آوردن، به یاد داشتن | souvenir |
فعل | کافی بودن، کفایت کردن، بس بودن | suffire |
فعل | پیروی کردن، تبعیت کردن | suivre |
فعل | ساکت ماندن، ساکت شدن | taire |
فعل | به سمت کسی دراز کردن، جلو آوردن | tendre |
فعل | گرفتن، در دست گرفتن | tenir |
فعل | تلاش کردن، کوشیدن | tenter |
فعل | تمام کردن، به پایان رساندن | terminer |
فعل | کشیدن، به سمت خود کشیدن | tirer |
فعل | افتادن، زمین خوردن | tomber |
فعل | لمس کردن، دست زدن | toucher |
فعل | چرخیدن، گشتن | tourner |
فعل | کشیدن، دنبال خود کشیدن | traîner |
فعل | رفتار کردن، برخورد کردن | traiter |
فعل | کار کردن | travailler |
فعل | رد شدن، گذشتن | traverser |
فعل | خطا کردن، دچار خطا شدن | tromper |
فعل | پیدا کردن، یافتن | trouver |
فعل | کشتن، به قتل رساندن | tuer |
فعل | استفاده کردن | utiliser |
فعل | ارزش داشتن، ارزیدن | valoir |
فعل | فروختن | vendre |
فعل | آمدن | venir |
فعل | زندگی کردن، سکونت داشتن | vivre |
فعل | دیدن، مشاهده کردن | voir |
فعل | ربودن، سرقت کردن | voler |
فعل | خواستن، قصد داشتن | vouloir |
برای درک بهتر کاربرد لغات فرانسوی با معنی بالا، آنها را در جملههای زیر ببینید.
J’ai décidé d’abandonner mes vieux habitudes.
تصمیم گرفتم عادات قدیمی خود را رها کنم.
Je suis prêt à accepter le défi.
من آمادهی پیوستن به چالش هستم.
Je vais accompagner mes amis au cinéma ce soir.
امشب قصد دارم با دوستانم به سینما بروم.
Je vais acheter des fleurs pour ma mère.
من قصد دارم برای مادرم گل بخرم.
J’adore les voyages, ils me font découvrir de nouvelles cultures.
من سفر کردن را خیلی دوست دارم، زیرا مرا با فرهنگهای جدید آشنا میکند.
Il est temps d’agir et de faire une différence.
وقت آن است که اقدام کرده و تفاوتی ایجاد کنیم.
Je vais aider mon voisin à réparer sa voiture.
من قصد دارم به همسایهام کمک کنم تا ماشینش را تعمیر کند.
J’aimerais visiter la France un jour.
دوست دارم یک روزی «فرانسه» را ببینم.
N’oublie pas d‘ajouter du sucre à ce thé.
فراموش نکن شکر به این چای اضافه کنی.
Nous allons au parc pour pique-niquer ce week-end.
ما این هفته به پارک میرویم تا گردش کنیم.
Peux-tu amener tes enfants à l’école demain matin?
میتوانی فردا صبح فرزندانت را به مدرسه ببری؟
Je vais amuser mes invités avec des jeux lors de ma fête.
در جشنم قصد دارم مهمانانم را با بازی سرگرم کنم.
Je vais annoncer ma promotion à ma famille ce soir.
قصد دارم امشب ترفیع کاریام را به خانواده اطلاع دهم.
J’ai aperçu un oiseau rare dans le jardin hier.
دیروز یک پرنده نادر در باغ دیدم.
Le soleil a commencé à apparaître sur l’horizon.
آفتاب بر روی افق شروع کرد به پیدا شدن.
Je vais appeler mon ami pour l’inviter à dîner.
میخواهم به دوستم زنگ بزنم تا او را به شام دعوت کنم.
N’oublie pas d’apporter ton passeport avec toi.
فراموش نکن پاسپورتت را با خودت بیاوری.
Je vais apprendre à jouer du piano.
قصد کردهام نواختن پیانو را بیاموزم.
Je vais approcher mes collègues pour discuter du projet.
من قصد دارم به همکارانم نزدیک شوم تا درباره پروژه گفتگو کنم.
Je vais arranger la chambre pour accueillir les invités.
اتاق را برای پذیرایی و استقبال از مهمانان ترتیب میدهم.
متن فرانسوی با لغات پرکاربرد
«درک مطلب» (compréhension) زبان فرانسه با یادگیری لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی در بافت جمله و متن بهبود پیدا میکند. اگر متنهای فرانسوی را با دقت بخوانید، کلمههای جدید آن را زیاد ببینید و با آنها بیشتر درگیر شوید، درک مطلب شما هر روز بهتر و بهتر میشود. این مهارت، از مهارتهایی است که کیفیت زبانآموزی شما را تعیین میکند. بنابراین برای خواندن متنهای زبان فرانسوی، یادگیری واژگان جدید آنها در بافت جمله و تمرین در محدوده سطح زبانی خودتان وقت بگذارید. در ادامه این مطلب میتوانید دو متن ساده فرانسوی با ترجمه فارسی و فایل صوتی را مطالعه کنید.
به متن «ممنوعیت سیگار در اماکن عمومی» توجه کنید. فایل صوتی متن فرانسه نیز آورده شده است.
https://blog.faradars.org/wp-content/uploads/2023/10/fumer__1-mp3cut.net_.mp3
Depuis plusieurs mois, on parle beaucoup d’interdire de fumer dans les lieux publics en France. En fait, il y a déjà de nombreux endroits où il est interdit de fumer : dans les gares, dans les aéroports, mais il y a beaucoup de gens qui ne respectent pas la loi. Il faut savoir que les Français sont plutôt contre le tabac dans les lieux publics.
Le gouvernement veut une loi juste, c’est-à-dire une loi qui protège les non-fumeurs mais qui laisse un peu de liberté aux fumeurs. Pour ça, il va certainement interdire la cigarette dans les lieux publics. Mais il y aura des exceptions : on autorisera la cigarette dans les bars-tabac et dans les boîtes de nuit.
La société change : avant, on voyait les stars fumer dans les films ou sur les photos des magazines. La cigarette avait une image positive. Aujourd’hui, ce n’est plus le cas. Il arrive même qu’on retouche des photos pour faire disparaître la cigarette. C’est arrivé une fois, je crois, pour une photo représentant Jean-Paul Sartre. Même le célèbre personnage de bande dessinée Lucky Luke a dû arrêter de fumer.
ترجمه فارسی
چند ماه است که صحبتهای زیادی در مورد ممنوعیت استعمال دخانیات در اماکن عمومی در «فرانسه» مطرح شده است. در واقع، در حال حاضر سیگار کشیدن در خیلی از اماکن ممنوع است؛ در ایستگاههای قطار، در فرودگاهها، اما افراد زیادی هستند که به قانون احترام نمیگذارند. باید بدانید که بیشتر فرانسویها مخالف سیگار کشیدن در مکانهای عمومی هستند.
دولت خواهان یک قانون عادلانه است، یعنی قانونی که از افراد غیر سیگاری حمایت کند اما اندکی آزادی برای افراد سیگاری بگذارد. برای این کار، او مطمئناً سیگار را در مکانهای عمومی ممنوع خواهد کرد. اما استثنائاتی وجود خواهد داشت؛ سیگار در سیگارفروشی و کلوپهای شبانه مجاز خواهد بود.
جامعه در حال تغییر است؛ پیش از این، ستارههایی را میدیدیم که در فیلمها یا عکسهای مجلهها سیگار میکشیدند. سیگار تصویر مثبتی داشت. امروز دیگر اینطور نیست. حتی گاهی عکسها را روتوش میکنند تا سیگار را پنهان کنند. فکر میکنم یک بار برای عکسی که «ژان پل سارتر» را نشان میداد، این اتفاق افتاد. حتی شخصیت کارتونی معروف «لوک خوششانس» مجبور شد سیگار را کنار بگذارد.
کلمات و عبارات مهم متن
در جدول زیر میتوانید معنی کلمههای جدید در متن فوق را مشاهده کنید.
کلمهها وعبارتهای جدید متن | |
ترجمه | کلمه یا عبارت |
منع کردن، ممنوع کردن، قدغن کردن | interdire |
نسبتاً، ترجیحاً، تا حدودی | plutôt |
توتون، تنباکو | tabac |
در واقع | c’est-à-dire |
محلی برای فروش سیگار و نوشیدنی | bars-tabac |
کلوپ شبانه | boîtes de nuit |
مجله، برنامه رادیویی یا تلویزیونی | magazine |
ناپدید شدن، از بین رفتن، نابود شدن | disparaître |
نشان دادن، نمایاندن | représenter |
معروف، مشهور | célèbre |
شخصیت (اثر ادبی و غیره) | personnage |
ایستادن، توقف کردن | arrêter |
به مثالهای زیر از این کلمات توجه کنید.
Je serais plutôt pour.
تا حدودی موافقم.
Après le spectacle, nous irons en boîte de nuit.
بعد از اجرا، به کلوپ شبانه خواهیم رفت.
Elle écrit des articles pour un magazine français.
او مقالههایی برای یک مجله فرانسوی مینویسد.
Beaucoup de patois auront bientôt disparu.
خیلی از گویشهای محلی به زودی از بین میروند.
Je vais lui représenter qu’il se trompe.
به او نشان خواهم داد که اشتباه میکند.
به متن «طرز تهیه سوپ کدو حلوایی» توجه کنید. فایل صوتی متن فرانسه نیز آورده شده است.
https://blog.faradars.org/wp-content/uploads/2023/10/soupe-au-potiron__1-mp3cut.net_.mp3
Pour faire une bonne soupe au potiron, prenez :
- un quart de potiron
- un oignon
- un demi litre de lait
- 25 grammes de beurre
- un bouillon cube
- un peu de sel
- un peu de poivre
Coupez l’oignon finement puis coupez le potiron et faites revenir l’oignon avec du beurre à feu doux. Il faut que l’oignon caramélise un peu. Quand l’oignon a légèrement changé de couleur, ajoutez le potiron et mélangez.
Une fois que le potiron est devenu orange foncé, presque marron, ajoutez un peu d’eau et le bouillon cube.
Après avoir ajouté le bouillon cube, laissez chauffer à feu moyen pendant dix minutes.
Ensuite, éteignez le feu.
Ajoutez vingt centilitres de lait, mélangez et laissez refroidir.
Une fois que votre préparation est froide, passez-la au mixer.
A la fin, ajoutez le reste de lait et chauffez votre soupe à feu doux dans une casserole. Salez et poivrez à votre goût.
Vous pouvez aussi ajouter un peu de persil frais et de la crème fraîche au moment de servir.
Cette soupe se mange chaude en hiver et elle est délicieuse froide en été.
Bon appétit !
ترجمه فارسی
برای تهیه یک سوپ کدو حلوایی خوب، مواد زیر را تهیه کنید:
- یک چهارم کدو تنبل
- یک پیاز
- نیم لیتر شیر
- ۲۵ گرم کره
- یک طعمدهنده گوشت
- کمی نمک
- کمی فلفل
پیاز را ریز خرد کنید، سپس کدو حلوایی را خرد کنید و پیاز را با کره روی حرارت ملایم تفت دهید. پیاز باید کمی کاراملی شود. وقتی رنگ پیاز کمی تغییر کرد، کدو حلوایی را اضافه کنید و مخلوط کنید.
هنگامی که کدو تنبل نارنجی تیره و تقریبا قهوهای شد، کمی آب و طعمدهنده گوشت را اضافه کنید.
بعد از اضافه کردن طعمدهنده گوشت، ده دقیقه روی حرارت متوسط گرم کنید.
سپس حرارت را خاموش کنید.
بیست سانتیمتر مکعب از شیر را اضافه کرده، مخلوط کنید و بگذارید خنک شود.
پس از سرد شدن آنچه آماده کردهاید، آن را در مخلوطکن بریزید.
در انتها بقیه شیر را اضافه کنید و سوپ خود را روی حرارت ملایم در قابلمهای گرم کنید. به سلیقه خود نمک و فلفل بزنید.
هنگام سرو میتوانید کمی جعفری تازه و خامه تازه نیز اضافه کنید.
این سوپ در زمستان به صورت گرم مصرف میشود و در تابستان سرد و خوشمزه.
نوش جان.
کلمات و عبارات مهم متن
در جدول زیر میتوانید معنی لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی موجود در متن بالا را مشاهده کنید.
کلمهها وعبارتهای جدید متن | |
ترجمه | کلمه یا عبارت |
کدو تنبل، کدو حلوایی | potiron |
طعمدهنده گوشت | un bouillon cube |
نمک | sel |
فلفل | poivre |
کاراملی کردن | caramélise |
کمی، به طور مختصر | légèrement |
نارنجی تیره | orange foncé |
تقریباً | presque |
قهوهای | marron |
جعفری | persil |
به مثالهای زیر از این لغات توجه کنید.
J’ai fait de la soupe au potiron.
من سوپ کدو حلوایی درست کردم.
As-tu terminé ton travail ? Presque.
تو کارت را تمام کردهای؟ تقریبا.
Je coupe du persil sur la salade de tomates.
روی سالاد گوجه، جعفری خرد میکنم.
مکالمه پیرامون لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی
برای یادگیری بهتر زبان فرانسه باید بیاموزید واژگانی که یاد میگیرید را چطور استفاده کنید. به همین دلیل در ادامه مطلب مکالمههایی برای شما فراهم کردهایم تا با لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی بیشتر آشنا بشوید. تلفظ و ترجمه هر مکالمه نیز همراه آن ارائه شده است.
«ورونیک» عکسی به «آدرین» نشان میدهد. در عکس کارکنان شرکت حضور دارند. «ورونیک» کارکنان را معرفی میکند. «آدرین» سوالاتی میپرسد.
https://blog.faradars.org/wp-content/uploads/2023/10/devant-la-machine-a-cafe-dialogue-pour-debutant__1-mp3cut.net_.mp3
Véronique: Ici, c’est monsieur Lefort, c’est le directeur de l’entreprise.
Adrien: Et là?
Véronique : C’est Francis. Il est informaticien. Et à droite, c’est Anne-Marie, la secrétaire du directeur. Elle est très sympathique.
Adrien: D’accord, et à côté de la porte, c’est qui?
Véronique: C’est monsieur Sato…
Adrien: Il est étranger?
Véronique: Oui, il est japonais, il vient de Sapporo. Devant monsieur Sato, c’est Dennis. Le professeur d’anglais.
Adrien: Il y a un professeur d’anglais dans l’entreprise?
Véronique: Et oui, il y en a un. Mais, il vient seulement le lundi.
Adrien: Et moi, je travaille avec qui?
Véronique: Vous travaillez avec monsieur Lefranc.
Adrien: Il est comment?
Véronique: C’est un homme sérieux et très gentil.
Adrien: Il est jeune?
Véronique: Il a 40 ans.
ترجمه مکالمه اول
ورونیک: این، آقای «لفور» است، او مدیر شرکت است.
آدرین: و آن یکی؟
ورونیک: این «فرانسیس» است. او کارمند فناوری اطلاعات است. و در سمت راست، «آن ماری»، منشی مدیر است. خیلی مهربان است.
آدرین: آهان، کنار در کیست؟
ورونیک: این آقای «ساتو» است…
آدرین: او خارجی است؟
ورونیک: بله، ژاپنی است، او از «ساپورو» میآید. جلوی آقای «ساتو»، «دنیس» است. معلم انگلیسی.
آدرین: معلم انگلیسی در شرکت حضور دارد؟
ورونیک: بله، یکی هست. اما، فقط دوشنبهها میآید.
آدرین: و من با چه کسی قرار است کار کنم؟
ورونیک: شما با آقای «لفرانک» کار میکنید.
آدرین: او چه شکلی است؟
ورونیک: او مردی جدی و بسیار مهربان است.
آدرین: جوان است؟
ورونیک: چهل ساله است.
به مکالمه بین «اینس» و «مارتین» توجه کنید.
https://blog.faradars.org/wp-content/uploads/2023/10/dialogue_09_20__1-mp3cut.net_.mp3
Inès: Quoi? Marc t’a encore emprunté de l’argent ! Tu m’avais pourtant dit que c’était fini, que tu ne lui en donnerais plus.
Martin: Je ne lui ai pas donné. Écoute, il m’a demandé si je pouvais lui prêter 2000 balles. Tu voulais que je lui dise quoi
Inès: Il ne te les rendra pas, tu le sais bien.
Martin: Mais, c’est mon frère. Il avait un loyer de retard. Tu ne veux quand même pas qu’il dormedans la rue.
Inès: C’est ça… Je vais lui parler, moi ! Je vais lui dire ce que j’en pense. C’est du chantage affectif !
Martin: Ne te donne pas cette peine, il n’est pas là.
Inès: Comment ça? Il n’est pas là?
Martin : Il est parti en vacances avec Mathilde. Tiens regarde, il nous a envoyé une jolie carte postale.
Inès : De Tahiti ! Ah, c’est bien ce que je pensais ! Il t’a encore raconté des bobards. Il a offert un voyage à Mathilde. Passe-moi ton smartphone !
Martin : Pour quoi faire?
Inès : Pour lui téléphoner ! S’il voit que c’est moi qui appelle, il ne va pas répondre, c’est écrit d’avance. Je veux qu’il nous explique de vive voix avec quel argent il est parti à Tahiti.
ترجمه مکالمه دوم
اینس: چی؟ «مارک» دوباره از تو پول قرض کرد؟ تو به من گفته بودی تمام شده و دیگر به او قرض نمیدهی.
مارتین: من بهش ندادم. گوش کن، از من پرسید که آیا می توانم ۲۰۰۰ دلار به او قرض بدهم. چه میخواستی بهش بگویم؟
اینس: پولها را پس نمیدهد، این را میدانی.
مارتین: اما او برادر من است. در اجاره عقب مانده بود. تو هم نمیخواهی که او در خیابان بخوابد.
اینس: دیگر بس است. با او حرف میزنم. به او میگویم که چه فکری دربارهاش میکنم. این باجگیری عاطفی است.
مارتین: اذیت نکن، او اینجا نیست.
اینس: منظورت چیست؟ آنجا نیست؟
مارتین: با «ماتیلدا» به تعطیلات رفت. بیا، ببین، کارتپستال خوبی برای ما فرستاده است.
اینس: از «تاهیتی»! آه، من دقیقاً همین فکر را کردم. بهت دروغهای بیشتری گفته است. پیشنهاد سفر به «ماتیلدا» داده است. تلفنهمراهت را بده.
مارتین: برای چی؟
اینس: بهش زنگ بزنم. اگر ببیند که من زنگ میزنم جواب نمیدهد. میخواهم شخصاً برای ما توضیح دهد که با چه پولی راهی «تاهیتی» شده است.
سوالات رایج درباره لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی
برای درک بهتر لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی در ادامه مطلب به تعدادی از پرسشهای رایج در این زمینه پاسخ دادهایم.
لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی را چگونه یاد بگیریم؟
صرف نظر از سطح شما در زبان فرانسه، اگر لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی را ندانید، مهارتهای زبانی شما بهبود پیدا نمیکند. زیاد کردن دامنه لغات، مثل رژیم گرفتن است. راهحلهای جادویی و روشهای مخفی نمیطلبد، بلکه احتیاج به تلاش، پشتکار، صبر و مواجهه مداوم با زبان دارد. در ادامه پنج تکنیک به شما پیشنهاد میکنیم که در کنار کوشش شخصی شما، در یادگیری لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی راهگشا است.
- از تکنیکهای حفظ کردن لغات استفاده کنید. مثلاً میتوانید از تکنیک سرواژهسازی استفاده کنید. برای نمونه شما به «فروشگاه» (store) میروید تا «اسپاگتی» (Spaghetti)، «گوجه» (Tomatoes)، «زیتون» (Olives) و «برنج» (Rice) بخرید.
- محیط یادگیری ایجاد کنید. با تحصیل در کشور فرانسه کاملاً در زبانی که دائماً در اطراف خود میشنوید و بر بیلبوردها، سر در مغازهها و… میبینید، غرق خواهید شد و در نتیجه بسیار سریعتر آن را یاد میگیرید. اما لازم نیست حتماً برای گسترش دایره لغات خود به خارج از کشور سفر کنید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که در هر کجا که هستید یک محیط انگیزشی و دوستداشتنی ایجاد کنید؛ مجلات یا کتابهایی به زبان فرانسه بخرید، فیلم تماشا کنید و از روی دستور پختهای فرانسوی غذا بپزید و… .
- کلمات را در بافت متن یاد بگیرید. برای یادگیری سریعتر لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی، قرار دادن آنها در متن میتواند ایده خوبی باشد. به جای اینکه فهرستی از کلمات را بهصورت تصادفی تهیه کنید، سعی کنید با آنها جمله بسازید. به این ترتیب، نحوه استفاده از کلمه را در زندگی واقعی خواهید دانست. بهعلاوه، اگر عبارات خندهداری به ذهنتان خطور کند، حفظ کردن آن بسیار آسانتر خواهد بود. بسته به روش یادگیری خود، می توانید تصاویری را نیز بکشید یا ضمیمه کنید که جملات را کامل میکند.
- از موقعیتهای واقعی درس بگیرید. فیلمها، نمایشهای تلویزیونی، کتابها، پادکستها یا آهنگها نه تنها منابع عالی واژگان روزمره هستند، بلکه میتوانند به شما در حفظ کلماتی که با یک صحنه، شخص یا رویداد در زندگی واقعی مرتبط هستند، کمک کنند. پس سعی کنید نسخههای اصلی فیلم، کتاب و… را تهیه کنید، با زیرنویس فیلم ببینید و معنی کلمات را درک کنید. اگر عبارت یا جملهای را میخوانید یا میشنوید و آن را متوجه نمیشوید، یادداشت کنید، معنی آن را جستجو کنید و شروع به حفظ کردن آن کنید.
- روش شخصی خودتان را پیدا کنید. هرکسی به روش خود یاد میگیرد، بنابراین اگر هنوز نمیدانید کدام روش برای شما مناسب است، تا حد امکان راههای مختلف یا ترکیبی از آنها را امتحان کنید: ویدئو آموزشی، فیلم، سریال، کتاب، کلاس، یادگیری زبان فرانسه در خانه و… . هر روشی را که انتخاب میکنید، مطمئن شوید که در مسیر تداوم دارید، حتی اگر شده برای دقایقی در روز. بالاخره تمرین لغات فرانسوی با معنی از شما یک زبانآموز سطح بالا میسازد.
چطور لیستی از لغات جدید زبان بسازیم؟
برای ساختن لیستی از واژگان زبان فرانسه برای به خاطر سپردن، میتوانید از رویکرد موضوعی استفاده کنید. مثلاً در موضوع «فصلها» واژههای مربوط به آن از قبیل نام فصلها، باران، برف، فعلهای مربوط به آن و… را جمعآوری کنید. در این زمینه سطح زبانی و کارکردی که از زبان فرانسه احتیاج دارید مهم است. مثلاً اگر میخواهید زبان فرانسه را یاد بگیرید تا به آنجا سفر کنید، لغات فرانسوی با معنی مربوط به سفر، رستوران رفتن، آدرس پیدا کردن و… به کارتان میآید.
از طرفی اگر برای یادگیری زبان فرانسه کتاب میخوانید، رمان میخوانید، پادکست گوش میدهید یا فیلم میبینید، لیستی از لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی که در آنها میبینید یا میشنوید و برای شما جدید است را جمع کنید. این لیست بسیار ارزشمند است چون دقیقاً در کاربرد واقعی زبان فرانسه استفاده شده است؛ یعنی زندگی واقعی.
تمرین
برای ارزیابی عملکرد خود در رابطه با «لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی»، میتوانید از سوالاتی که در ادامه در اختیار شما قرار گرفته است استفاده کنید. پس از پاسخ دادن به تمامی پرسشها میتوانید جوابهای درست و نادرست را نیز ببینید.
تمرین
جاهای خالی را با لغات پرکاربرد فرانسوی پر کنید.
Q1: Si vous êtes volubile, vous êtes______
Q2: Quel est le synonyme de l’adjectif «fallacieux»?
Q3: Ce médicament doit être pris par ______orale.
Q4: Les déclarations du témoin «corroborent» celle de la victime.
Que signifie le verbe «corroborer»?
Q5: J’aimerais avoir ______de temps pour finir mon livre.
Q6: Les cris de mes voisins ______dans tout l’immeuble.
Q7: J’ai _____voyagé dans ma vie
Q8: J’ai visité la belle Province ainsi que la perle des Antilles, _____juste une fois.
Q9: J’ai _____l’Europe, j’ai rendu visite à maintes reprises à nos voisins d’outre-Rhin.
Q10: Pardon Monsieur, je ______la rue Victor Hugo.
جمعبندی
در انتهای این مطلب از «مجله فرادرس» نکتهای مهم برای یادگیری لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی به شما یادآوری میکنیم؛ به قول فرانسویها «Répétez, répétez et répétez encore» یعنی تمرین کنید، تمرین کنید و باز هم تمرین کنید. برای تکرار و تمرین محدودیت نگذارید، کلمههایی که فکر میکنید حفظ هستید را هم مرتب مرور کنید. لازم نیست به همان میزانی که برای کلمات جدید وقت میگذارید، برای کلمات قدیمیتر هم وقت بگذارید اما تکرار و تمرین، لغات پرکاربرد فرانسوی با معنی که از قبل حفظ کردهاید را تثبیت میکند.
source