طراحی صحنه اساس سبک جهان بینی کارگردان یک فیلم را به نمایش می گذارد و اگر به درستی اجرا شود می تواند یک اثر سینمایی را به شاهکاری به یاد ماندنی تبدیل کند. به خصوص اگر زمان فیلم به دهه های گذشته و مقطعی از تاریخ یک کشور برگردد و نیاز باشد تا تمامی المان ها متناسب با زمان گذشته طراحی شوند. در چنین آثاری توجه به جزئیات و خلاقیت های هنری برای ارتباط گرفتن مخاطب با فضای فیلم یک امر تخصصی است. در فیلم دکور این هفته از چیدانه به سراغ یکی از بهترین آثار سینمایی در چند دهه اخیر رفته ایم. «12 سال بردگی» یک درام تاریخی بر اساس واقعیت است که نظر بسیاری از سینماگران را به خوب جلب کرده است. با ما باشید تا این فیلم را از منظر معماری و طراحی صحنه و دکوراسیون بیشتر بررسی کنیم.

گروه معماری اشکان اذانی

خلاصه داستان

قصه مربوط به سال 1841 در نیویورک است. مردی به نام سالومن نورتوپ که یک سیاهپوست آزاد است و همراه خانواده اش از طریق ویولن نوازی امرار معاش می کند از بد حادثه شبی گرفتار یک گروه اراذل و اوباش می شود و پس از مسموم شدن بعنوان یک برده سیاهپوست به آمریکا منتقل می شود. سام هرچقدر بیشتر تلاش می کند تا هویت واقعی اش را به دیگران معرفی کرده و ثابت کند که انسانی آزاد است بیشتر ناکام می ماند. او سرنوشت تلخش را می پذیرد و مانند یک برده به زندگی اش ادامه می دهد اما در این مسیر با حوادث عجیب و غیرمنتظره ای روبرو می شود.

چند صحنه شاهکار که باید در آن درنگ کرد

داستان فیلم از یک مزرعه شروع می شود. جایی که تعداد زیادی از بردگان سیاهپوست در آن مشغول به کار هستند. سپس با یک فلش بک به گذشته می رویم و قصه زندگی یکی از این برده ها به نام سالومن نورتاپ را با هم مرور می کنیم. مردی که ابتدا با لباس های شیک و پیک همراه با خانواده اش در حال گذران یک زندگی شاد بودند و ناگهان سرنوشت یقه مرد خانواده را می گیرد و او را به جایی پرتاب می کند که بازگشت از آن بسیار دشوار است.

فیلم دارای صحنه پردازی مفهومی و جالبی است. نوع قاب بندی مخصوصا در سکانس های کلیدی، نورپردازی و میزانسن حرف های بسیاری برای گفتن دارند. در حقیقت مخاطب قرار نیست پای داستان زندگی یک سیاهپوست بنشیند و به قصه اش گوش بسپارد، بلکه قرار است خودش را جای این کاراکتر بگذارد، رنج ها و دردهایش را لمس کند و تا جایی که می تواند با او همذات پنداری کند. داستان فیلم 12 سال بردگی یک داستان واقعی است، بنابراین خواهی نخواهی  فیلمساز اثر محکوم است که یک فیلم خوب و باورپذیر بسازد، وگرنه داستان را حرام کرده است.

استفاده از تکنیک های فیلمبرداری و نورپردازی یکی از کاربردی ترین نکات در 12 سال بردگی است و تنظیم اصولی این دو فاکتور برای ایجاد احساساتی که در یک سکانس خاص قرار است به مخاطب منتقل شود نقش بزرگی را ایفا می کند. برای مثال به یکی از زیباترین صحنه های فیلم می رویم، جایی که سالومن را مسموم کرده اند و به او می گویند که از حالا به بعد او تنها یک برده است و هیچ هویت دیگری جز این ندارد.

سالومن با حال نزار و سردرگم، با لباسی سفید در مرکز یک اتاق نمور و تاریک قرار گرفته است. اطراف کاراکتر تماما سیاه و ضدنور است و خبر از یک مکان ناشناخته و ترسناک می دهد. فیلمساز با این نمای خوب وضعیت بغرنج و سردرگم سالومن را به زیبایی به تصویر می کشد. سالومن در حصاری از تاریکی محض با زنجیری بر دست و پا افتاده بر کف زمین دیده می شود. او هنوز هم نمی داند کجاست و چه اتفاقات شومی در انتظارش هستند. ناگهان درب اتاق باز می شود و دو مرد سفیدپوست وارد می شوند. یکی از مردان با تحکم به سالومن می گوید که او از حالا به بعد فقط یک برده است نه هیچ چیز دیگر! و سپس با خشونت سالومن را به گوشه تصویر می راند، جایی که سالومن با تاریکی اتاق همرنگ می شود. بخش کوچکی از قاب متعلق به سالومن است و موقعیت غالب به دست سفیدپوستان است. این شیوه فیلمبرداری از طرفی نگاه تحقیرآمیز به کاراکتر سیاهپوست را پررنگ تر جلوه می دهد و از سویی دیگر، آمیختن سالومن با تاریکی اتاق طوری که دیگر هیچ چیز از چهره و وجودش مشخص نیست نشان از این است که او دیگر تمام هویتش را از دست داده است. سپس دوربین به روی خرابه هایی می رود که در نمای دوردست آن قصرها و ساختمان های مجلل شهر قرار دارند. جایی که سالومن باید از شخصیت اصلی خود بعنوان نوازنده ای موفق با یک زندگی تشریفاتی خداحافظی کرده و دل به تاریکی و رنج های بردگی بسپارد.

انتخاب صحنه و لوکیشن برای چنین فیلمی که قرار است ما در آن بمانیم تا رنج بردگان را درک کنیم کار سختی به نظر می رسد. چرا که همواره به صورت تاکیدی باید اختلاف وجودی اربابان و بردگان را از هر سکانس به شیوه های گوناگون دریافت کنیم. اگر بخواهیم در این فیلم از یک صحنه بعنوان صحنه طلایی برای فیلمبرداری و قاب بندی یاد کنیم، آن صحنه به دار آویخته شدن سالومن است. جایی که مرد سیاه در میان یک باغ بزرگ و سرسبز با طناب دار آویزان است و با مماس کردن نوک انگشتان پا به زمین سعی می کند خودش را زنده نگه دارد تا اربابش برسد و او را از این وضعیت فاجعه بار نجات دهد. فاصله دوربین از کاراکتر به گونه ای است که او بخش کوچک و ناچیزی در این فریم به شمار می آید. در بک گراند مردی که از طناب دار آویزان است کودکان در حال جست و خیز و بازی کردن هستند، زنان و مردان در رفت و آمدند و زندگی کاملا در جریان است. درختان جنگل با جریان باد تکان می خورند و صدای جیرجیرک ها به گوش می رسد. همه چیز عادی است، و در میانه این زندگی عادی مردی در حال مرگ است. این گره خوردن زندگی روزمره بردگان با مرگ و خشونت چیزی است که کارگردان اینجا آن را به حس تبدیل کرده است.

پررنگ شدن تضادها

اغلب سکانس های فیلم در میان مزرعه های پنبه وسیع و جنگل های سرسبز می گذرد. نماهای فوق العاده ای که از طبیعت چشم نواز وجود دارد در بسیاری از سکانس ها با تیزهوشی عوامل صحنه حس برانگیز و مفهومی است. در حقیقت این مزرعه بهشت مانند که از هر گوشه آن آواز پرندگان و صدای طبیعت به گوش می رسد برای این بردگان به مثابه یک جهنم واقعی است. برای مثال در یک صحنه «پتسی» -یکی از زنان برده- در چمنزار نشسته و در حال درست کردن عروسک با طناب و علف است. کارگردان سعی دارد تا این کاراکتر سیاه پوست را با لباس های کثیف و ژنده در میان چمنزاری زیبا و الهام بخش مانند یک وصله ناجور نشان بدهد، گویی که حضور این بردگان با جهانی به این زیبایی در تناقض است و اینان چهره طبیعت را خدشه دار می کنند. به تصویر کشیدن این دیدگاه مخاطب را در میان عقاید ضدانسانی اربابان و حقارت ها و رنج های بیشمار بردگان به نوسان وادار می کند.

معماری استعماری امریکا در دهه 80 میلادی

فیلم به خوبی توانسته معماری قدیم امریکا در دهه 80 را به تصویر بکشد. طراحی ساده نمای بیرونی به شکل مستطیل و متقارن و ستون های ورودی که ظاهر زیبایی به کلیت ساختمان می بخشیدند، سقف های شیروانی و دودکش ها و پنجره های متعدد از ویژگی های معماری آن دوران به شمار می آمدند. اغلب سکانس های فیلم در فضای باز فیلمبرداری می شود به جز یکی دو صحنه که به دکوراسیون تماما کلاسیک داخل خانه اربابان سالومن وارد می شویم.

استفاده از وسایل آنتیک در دکوراسیون که قطعا جمع آوری و چینش اصولی آن ها کار زمانبری به نظر می رسد به خوبی انجام شده است. استفاده از متریال سنگ یا چوب در معماری خارجی و داخلی ساختمان حس دلپذیر آمیختگی با طبیعت را به مخاطب القا می کند. وجود لوازم دکوراسیون پر زرق و برق و اشرافی نمایانگر زندگی تجملاتی اربابان آن دهه است. به کار بردن کاغذ دیواری های مرغوب، وسایل چوبی گرانبها، تابلوهای دیواری با مضمون پرتره بزرگان خاندان سلطنتی، مبلمان شیک با پارچه های فاخر و … همگی نمایانگر یک دکوراسیون اصیل و کلاسیک تمام عیار هستند.

البته به وجود آوردن فضایی که مخاطب را به دهه های دور امریکا ببرد تنها با هنر طراحی صحنه شکل نگرفته، بلکه در این میان نباید از خلاقیت طراحان لباس فیلم نیز غافل شد. استفاده از کت های بلند، کلاه شاپو و عصا در استایل مردانه و پیراهن های پفدار با دوخت ظریف و پارچه های فاخر به خوبی بیننده را با حال و هوای تیپ های کلاسیک و سلطنتی آشنا می کنند.

حرف آخر

همانطور که دیدیم در کنار انتخاب یک فیلمنامه خوب، کارگردانی مناسب و بازیگران کاربلد، حضور یک تیم حرفه ای طراحی صحنه و لباس می تواند به درک مخاطب از داستان عمق ببخشد. در یک فیلم موفق تمامی صحنه ها، تنظیم نورپردازی، قاب دوربین و قرارگیری کاراکتر در آن به صورت فکرشده و با محاسبات دقیق انجام می شود تا ذهن بیننده به همان سویی هدایت شود که مطلوب کارگردان است. نظر شما درباره این فیلم چیست؟ برایمان بنویسید.

source

توسط chidanet.ir