صبح، مسیرش را از خانه‌ای کوچک در جنوب شهر آغاز می‌کند.

تابلو فرش ریحان

پیاده‌روها ترک خورده، آسفالت خیابان پُر از چاله و ساختمان‌هایی که انگار سال‌هاست دستی به آنها نخورده. تا به ایستگاه مترو برسد، چندین‌بار مجبور می‌شود از روی جدول‌ها بپرد، از میان موتورهایی که راه را بسته‌اند رد شود و با نگاهی مراقب، از کنار دیوارهایی عبور کند که پر از آگهی‌های قدیمی و پوسترهای محو شده‌اند.

در همان لحظه، در نقطه‌ای دیگر از همین شهر، زنی در محله‌ای سبز و آرام، با کفپوش‌های تمیز، سوار دوچرخه‌اش می‌شود و از میان خیابانی خلوت و بی‌سر و صدا عبور می‌کند. کافه‌هایی شیک، فروشگاه‌های زنجیره‌ای و نور طبیعی که از میان درخت‌های قد کشیده، چهره شهر را روشن کرده است.این دو نفر، هر دو شهروند یک شهرند؛ اما تجربه‌شان از «شهر» زمین تا آسمان فرق دارد.

نقشه‌کشی شهری، در ظاهر مسئله‌ای فنی و بی‌طرفانه به نظر می‌رسد: جانمایی خیابان‌ها، طراحی پیاده‌روها، احداث پارک‌ها و ایستگاه‌های حمل‌ونقل عمومی‌ اما کافی‌ست کمی دقیق‌تر نگاه کنیم تا ببینیم شهر، خودش زبان سیاست است. خیابان‌ها، ساختمان‌ها، مرزهای محله‌ها، نحوه توزیع امکانات، حتی نور، صدا و رنگ در هر منطقه، همه حامل پیامی پنهان‌اند. پیامی که گاه می‌گوید «تو مهمی» و گاه می‌گوید «جایت اینجا نیست».

تاریخ شهرسازی در بسیاری از کشورها‌ و به‌ویژه در جوامع نابرابر، با تفکیک طبقاتی گره خورده. از شهرهای استعماری گرفته تا کلانشهرهای مدرن، نقشه‌کشی شهری ابزاری برای کنترل و هدایت جریان مردم، سرمایه و فرصت‌ها بوده است. در برخی شهرها، پل‌های کوتاه عمدا به‌گونه‌ای طراحی شدند که اتوبوس از زیرشان عبور نکند؛ به این ترتیب، قشر کم‌درآمدی که به اتوبوس وابسته بود، عملا از ورود به آن مناطق محروم می‌شد. در جای دیگر، ایستگاه‌های مترو با تاخیر به جنوب شهر رسیدند؛ چون «ارزش اقتصادی» آن منطقه، کمتر ارزیابی شده بود.

نقشه، فقط راه را نشان نمی‌دهد؛ راه را تعریف می‌کند. و تعریفی که از «مسیرها» می‌دهد، همان‌قدر مهم است که قوانینی که در پارلمان تصویب می‌شوند.طراحی شهر می‌تواند امکان دیدار و گفت‌وگو را فراهم کند یا آن را به حاشیه براند. می‌تواند فرصت‌های اقتصادی را متمرکز کند یا توزیع‌شان کند. یک خیابان که با دقت نورپردازی و مبلمان شهری طراحی شده، محلی برای تجمع و تبادل نظر می‌شود. در مقابل، خیابانی که با فنس و حفاظ و دوربین پر شده، تنها کارکردی نظارتی و امنیتی دارد. شهروند، بسته به محله‌ای که در آن زندگی می‌کند، یا فضا را مال خود می‌بیند یا حس می‌کند وارد قلمرویی بیگانه شده.

گاهی تفکیک طبقاتی فقط با دیوارهای فیزیکی انجام نمی‌شود؛ با زبان، رنگ، بافت، نور و حتی اسم خیابان‌ها هم می‌توان مرز ساخت. کدام محله‌ها نام شخصیت‌های تاریخی را دارند؟ کدام‌یک نام گل و گیاه؟ همین نام‌گذاری ساده، تصویری ذهنی از اهمیت و هویت به ساکنان القا می‌کند. وقتی یک خیابان، بن‌بست است، ساکن آن کمتر در جریان شهر قرار می‌گیرد. کمتر دیده می‌شود. کمتر شنیده می‌شود. کمتر مشارکت می‌کند.

در چنین شرایطی، تفکیک جغرافیایی، به تفکیک اجتماعی منجر می‌شود. ساکنان یک منطقه از امکانات بهتر، خدمات شهری باکیفیت‌تر و دسترسی راحت‌تر به مراکز تصمیم‌گیری برخوردارند. آن‌سوتر، محله‌هایی هستند که در نقشه واقعی شهر وجود دارند‌ اما در ذهن برنامه‌ریزان، جای چندانی ندارند.

این نوع شهرسازی، ناخواسته به بازتولید نابرابری دامن می‌زند. کودکانی که در محله‌های کم‌برخوردار بزرگ می‌شوند، علاوه بر آنکه از زمین بازی استاندارد محروم‌اند، از امکان رویاپردازی در شهری برابر نیز بی‌بهره‌اند. وقتی خیابان‌ها، فقط راه عبور نیستند، بلکه حامل معنا و منزلت‌اند، آنگاه شهر به صحنه‌ای تبدیل می‌شود که سیاست در آن اجرا می‌شود؛ بی‌آنکه نیازی به سخنرانی یا شعار باشد. در این میان، طراحان شهری، مهندسان، معماران و سیاست‌گذاران باید بپذیرند که نقشه، سیاستنامه‌ای خاموش است. حتی سکوتش صدا دارد. هر مسیر کشیده‌نشده، هر پارک ناتمام، هر ایستگاه فراموش‌شده، تصمیمی سیاسی‌ست. بی‌عدالتی فقط در قانون نیست؛ گاهی در فاصله‌‌ دو ایستگاه اتوبوس هم رخ می‌دهد.

در نهایت، باید پرسید: اگر شهری قرار است برای همه باشد، چرا برخی از ساکنانش همیشه در حاشیه می‌مانند؟ چرا شهروندی برخی، پرنورتر و روان‌تر است و شهروندی برخی دیگر، پر مانع و تاریک؟ شهر، همانطور که ساخته می‌شود، می‌سازد. و اگر این ساختن ناعادلانه باشد، نابرابری، نه‌فقط در آمارهای اقتصادی‌ که در هر گام پیاده‌رو، در هر توقف پشت چراغ قرمز و در هر خیره شدن به برج‌هایی دور از دسترس، خود را نشان خواهد داد.

منبع: هفت صبح

source

توسط chidanet.ir