
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.
۱۹ تیر ۱۳۵۱: امروز حالم بهتر بود و کار مثل معمول داشتم. بعد به ناهار مهمان سفیر انگلیس بودم. سفیر انگلیس خیلی به اصرار مرا به دعوت خوانده بود، با آن که مریض بودم رفتم. این سفیر گله میکند که تو چرا سفیر ماقبل مرا بیش از من میدیدی. آن آدم خوبی بود، اخلاقش با من نزدیک بود، به علاوه مرد [ورزشکار]sportsman و سوارکار بود. حالا هم که سفیر نیست. او را در فوریه گذشته در [روزا]Arosa سویس مهمان کردم پنج روز با من بود. من برای سفیر انگلیس که تره خورد نمیکنم، دوست حرف دیگری است. هیچ اعتقاد ندارم که خارجی میتواند در سرنوشت ما مداخله داشته باشد، گو این که هنوز این فکر نحیف در کله بعضی سیاستمداران ما مخصوصاً در مورد انگلیسیها هست. گو این که اگر هم مداخله میشود، شاید مداخله آمریکاییها باشد. از این سفیر خوشم نمیآید. مرد میرزا بنویس و ملا نقطی است. به این جهت با او معاشرت نمیکنم. باری اصرار کرده بود که آبروی من در وزارت خارجه انگلیس بر باد میرود، هر طور هست باید ناهار پیش من بیایی. به علاوه حالا که با این موفقیت از انگلیس برگشتهام و شاهنشاه هم راضی هستند، این حق من است. مضافاً که تا حالا در ده مهمانی چه در دربار و چه در منزل تو شرکت کردهام و تو یک دفعه پیش من نیامدهای. وقتی به شاه عرض کردم، خندیدند. فرمودند: خیلی اصرار میکند. عیبی هم ندارد، برو! با حالت کسالت رفتم. سه ساعت طول کشید. جریان مسافرت شاهنشاه را به تفصیل گفت و این که قبل از مسافرت، هنگامی که شاهنشاه به سویس تشریف میبردند که از آن جا به انگلیس تشریف بیاورند، در فرودگاه به من فرمودند: با این ترتیب که بی بی سی حرف میزند و جرائد شما نسبت به کشور من مینویسند، دیگر آمدن من به انگلیس معنی ندارد. خیلی ترسیده بود و گزارش مفصلی به وزارت خارجه داده است. بعد معلوم شد ترجمه مطالب صحیح به عرض نرسیده است. گله میکرد که چرا باید حقایق معکوس به عرض برسد و البته حق با او بود.
بعد گفت: چنان که میدانی ما در خاورمیانه جز ایران کشوری که بتوانیم روی آن تکیه کنیم، نداریم. هیچ جا ثبات و استحکام ایران و لیدری مثل شاهنشاه ندارد. به این
“We have put all our eggs in one basket. جهت روی ایران خیلی قمار کردهایم؛ بنابراین اگر من گله میکنم و حرفی میزنم، از این بابت است که اگر کار ایران خراب بشود، زندگی ما هدر و عبث میشود. بعد شاهنشاه را با دوگل مقایسه کرد. گفت: من از طرف وزارت خارجه انگلیس مأمور مطالعه در حالات دوگل بودم و در فرانسه میزیستم. خیلی حالات شاه به دوگل شبیه است. گفتم: همین طور است. حتی خیلی جلوتر از او. گفت: دوگل میگفت فرانسه یعنی من؛ شاهنشاه هم همین را میگویند. گفتم: همین طور است. شاه در ایران محبوب است. چندی پیش که من کاخ کیش را به نام شخصی شاه ثبت کردم، شاه سند را پیش من پرتاب کرد. فرمودند: مگر میخواهی فقط یک وجب خاک ایران مال من باشد؟ تمام ایران مال من است. اصلاً من هیچ چیز دیگر برای خودم نمیخواهم. پسر من هم اگر شاه مقتدری شد همه چیز مال اوست و اگر نشد هم این یک وجب خاک را نمیخواهد. [سفیر]گفت: من هم به همین نتیجه رسیدهام و میترسم که همان معایب که در کار دوگل بر اثر لجاجت و خودسری پیدا شد، در شاه هم پیدا بشود. گفتم: ممکن است، ولی تا حالا اثری نیست. شاه فوق العاده منطقی، حسابگر، مال اندیش آرام و مستحکم است.
مدت زیادی هم نسبت به مسائل اروپائی صحبت کردیم. در خصوص بازار مشترک کامانولت و غیره؛ همچنین راجع به نفت و فرمول تازه شاه. بعد هم مسائل جاری و جریانات مجلس عوام انگلیس را به من گفت و گله کرد که چرا جرائد این مسائل را منعکس نمیکنند؟ احیاناً اگر یک روزنامه ما بدی نوشت، که در دست دولت ما هم نیست، همه گله میکنند ولی حالا که نخست وزیر و لیدر اقلیت راجع به کشور شما این طور حرف میزنند و نسبت به شاه این قدر [ستایش]eloge میکنند در جرائد شما منعکس نمیشود. باز هم حق با او بود…
یکی دیگر از مسائلی که سفیر انگلیس امروز ظهر میگفت این بود که اوامر شاه همه جا اجراء نمیشود. به پایینها که میرسد طور دیگر میشود. مجریان خوب ندارید. گفتم: تمام این طور نیست، ولی البته در بعضی موارد هم این طور است. میگفت: اگر شاهنشاه خودشان را به جزئیات مشغول نکنند، بهتر است. گفتم نمیشود، در ایران اگر به همه کارها شخص رئیس نرسد کار بر باد است. بعد هم معذرت خواهی کرد که اگر من فضولی میکنم برای این است که حال دیگر عظمت ایران برای ما یک مسأله حیاتی و مماتی شده است.
source