ساعت 30 دقیقه بامداد….
مثل بقیه ایرانیان نگران ایرانم و به این میاندیشم که برای نجات ایران چه باید کرد. آنچه در ادامه میخوانید، مرتب شده و تکمیل شده دست نوشتههایی است که در نیمه شب 13 تیرماه 1404 نوشتم.
کدام تهدیدها؟
تهدیدها و خطراتی مثل:
- آسیب دیدن زیر ساختهای اقتصادی کشور
- جنگ فراگیر و فرسایشی با دشمن
- درگیری و آشوبهای داخلی
- ضعف در ساختارهای دفاعی کشور
- نفوذ دشمن در کشور (مردم و مسئولین)
- انزوای بیشتر ایران در جهان
- تشدید بحران اخلاقی و اجتماعی به دلیل فقر، فساد تورم و عدم امنیت
چهار تصميم برای حل ٢٦ مسئله
در مقاله «چهار سطح از عوامل توسعه نیافتگی ایران» در مجموع به ۲۶ مانع رسیدیم که در سطوح مختلف و در طول تاریخ مانع از پیشرفت و توسعه یافتگی ایران شدهاند. برخی از این ۲۶ عامل زمینهای و ریشهایاند، در نتیجه چندان قابل تغییر نیستند (همانند جغرافیای خاص و اقلیم نیمهخشک). همچنین منابع و زمان ما برای تغییر ۲۶ عامل، محدود است. پس باید تمرکزمان روی عوامل مهمتر و مرتبطتر با اوضاع امروز، محدود کنیم.
- جایگزینی عقلانیت عملگرا با احساسات و تروماها
- راستگویی و یکرنگی و خروج از ابهام و ایهام
- گفتمان وفاق و خروج از ستیز
- سیاست در خدمت اقتصاد
تصمیم اول:
جایگزینی عقلانیت عملگرا با احساسات و تروماها
ما ملت شعر و بداهه و رخدادیم (event) اما توسعه حاصل پروسه و فرایند است که از عقلانیت ابزاری و عملگرا بر میآید. ما نیاز به همان عقلانیتی داریم که در مواقع بحران به سراغش میرویم، عقلانیتی که سرشار از واقعگرایی و عملگرایی است.
تاریخ نشان داده است هر آنزمان که در دوگانه عقل و ناعقل، عقلگرایی سرلوحه جوامع قرار گرفته است، شاهد تنشهای کمتر در جامعه و گام برداشتن در مسیر ثبات و پیشرفت بودهایم. در تاریخ ایران باستان این دوگانه بصورت خرد و آز تجسم می یافت که اولی به ثبات اجتماعی و در جای خود قرار گرفتن امور منجر میشد و دومی نیز به نابسامانی اجتماعی. در اندرزنامههای سیاسی همواره حاکمان و ملوک به پیروی از مینوی خرد اندرز داده شدهاند و دوری از آز.
به باور نگارنده، آنچه موجب پیشتازی توسعه در آمریکا نسبت به اروپا و سایر ممالک گردید، گرایش به فلسفه پراگماتیستی (عملگرایی) بود. بنیانگذران این مکتب سترگ یعنی ویلیام جیمز، چارلز سندرز پیرس و جان دیویی هر سه آمریکایی و پیرو سنت تحلیلی در قرن ۱۹ و ابتدای قرن ۲۰ بودند. جیمز بر این رای بود که در روند توسعه جوامع، مقوله حقیقت به فایدهمندی و کارایی در حل مسئله وابسته است. در همین راستا دیویی نیز به تعامل جمعی در حل مسئله تاکید میکرد. این در حالی است که در همان سالها، در بین فلاسفه قارهای اروپا همچون هوسرل، هایدگر و وینگنشتاین، مباحث هستیشناسی، اگزیستانسیال و بحران معنا مسئله بود.
نمونههایی از بیجنبگی و رفتار غیرعقلانی ملت یا حاکمیت ایران
- رویکرد غیرعقلانی سلطان محمد خوارزمشاه در واقعه اترار که منجر به حمله مغول شد.
- بیجنبگی و احساس بی نیازی محمدرضاشاه بعد از بالا رفتن قیمت نفت در سال ۱۳۵۴ در تعامل با ملت و قدرتهای جهانی که منجر به از دست دادن حمایت آنها در بحرانهای آتی شد.
- رفتارهای تند جامعه و انقلابیون پس از انقلاب که در بهانه دادن به آمریکا و صدام برای حمله به ایران بیتاثیر نبود و همچنین تسخیر سفارت آمریکا که به اختلاف بین ایران و آمریکا دامن زد و از نگاه بسیاری از اندیشوران، ضرورتی نداشت.
نمونههایی از رفتار غیرعقلانی ملت یا حاکمیت ایران «روزی که همه ما گند زدیم»!
در سال ۱۳۸۴ (آزادترین انتخابات در کل تاریخ خاورمیانه!) که اقتصاد و تنشزدایی کم و بیش طی ۱۶ سال گذشته در اولویت قرار گرفته، در یک انتخابات نسبتا آزاد که در آن اقشار گوناگون مردم نمایندهای داشتند، بدترین گزینه توسط مردم انتخاب شد. کسی که نه انتخاب بخشی از حاکمیت و اصولگرایان (لاریجانی و قالیباف) بود و نه نماینده اصلاحطلبان معتدل و تندرو (کروبی و معین) و نه گزینه اعتدالگرایان (مرحوم هاشمی).
کسی انتخاب شد که نماد پوپولیسم و رفتار هیجانیِ برخاسته از نومی انتقامجویی و تروما بود. بدیهی است غرض ما نه توهین به یک شخص خاص، بلکه توصيف غلبه گفتمان (دیسکورس) عوامگرایی ستیزهجویانه است. به قول مرحوم داریوش شایگان «همه ما گند زدیم»!
به گمان حقیر، جمع جبری رفتار مردم و به ویژه نخبگان، ما را در مشکلات و بحرانهایی قرار داد که هنوز از عواقب آنها رهایی پیدا نکردهایم. جامعه و حاکمیتی که با خطاها و رفتارهای گذشته خود مواجهه صریح و انتقادی نداشته باشد، نمیتواند انتظار توسعه و خوشبختی را داشته باشد.
نمونههایی از رفتار عقلانی ملت یا حاکمیت ایران
- گذار با کمترین هزینه از بحران اشغال در جنگ جهانی دوم با عقلگرایی مرحوم محمدعلی فروغی که توانست با تدبیر و گفتمان وفاق در داخل و گفتمان صلح با قدرتهای خارجی از تجزیه ایران جلوگیری کند.
- نمونه دیگر حفظ تمامیت ارضی ایران در غائله آذربایجان در رویکرد عقلانی که قوام در زمان اشغال ایران توسط شوروی پیش گرفت.
- و نمونه پختهتر از تمام موارد بالا، رویکرد عقلانی مردم و حاکمیت در جنگ ۱۲ روزه بود.
تصميم دوم:
راستگویی و یکرنگی و خروج از ابهام و ایهام
توسعه بدون اتحاد ممکن نیست و مهمترین پیشنیاز اتحاد، اعتماد و منافع مشترک است. شرط اعتماد نیز صداقت است. برای تقویت جمعگرایی در ایران باید روی صداقت فراگیر کار کرد. صداقت مردم با مردم، صداقت حاکمیت با مردم، صداقت حاکمیت با دیگر کشورها و همچنین در درون حاکمیت. چنین صداقتی یک اکسیر ضدفساد، اتحادآفرین و ضد پروپاگاندا است.
در جهانبینی کهن ایرانیان، دروغ عامل برهم زدن نظم اجتماعی دانسته میشد. در ایران مدرن و از پَسِ تجربیات بعد از انقلاب مشروطه، مشاهده میکنیم که رواج دروغگویی و عدم اعتماد، سبب ناجمع گرایی (در معنای مدرن) و به تعبیری جامعه نشدن بوده است. منفعت شخصی نمیتواند به برآیند جمعی برسد.
تصمیم سوم:
گفتمان وفاق و خروج از ستیز
گفتمان وفاق را در تمام عرصهها باید دنبال کرد. وفاق مردم با مردم، وفاق حاکمیت با مردم، وفاق مردم با حاکمیت، وفاق نهادها و جریانهای گوناگون درون حاکمیت با یکدیگر و وفاق حاکمیت با دیگر کشورهای جهان. این وفاق، سپری است که ایران را در برابر خطر تجزیه، انزوای جهانی و شکست در جنگ بیمه میکند.
هر ستیزی مستهلک منابع و امکانات است و صلح و وفاق، همافزایی و قدرت میآفریند. از قدیم گفتهاند: «یک دشمن زیاد است و هزار دوست کم»!
اگر بتوان الگوی سیاست خارجی (در ضمن حفظ امنیت و کیان کشور) را بر اساس گفتمان وفاق با جهان و نه فقط برخی کشورها تعریف کرد، میتوان گام مهمی برای خروج از بحران کنونی برداشت.
نکته مهم دیگری که باید آن را ذیل گفتمان وفاق مدنظر قرار داد، به کار بستن سنخی روان درمانگری اجتماعی است تا بتوان بر تروماهای جمعی و فردی که چه در حافظه تاریخی و چه در وضعیت کنونی در جامعه ایران نمود دارند، غلبه کرد.
تصمیم چهارم:
قرار گرفتن سیاست در خدمت اقتصاد
اقتصاد پاشنه آشیل ما در عرصههای گوناگون است. اقتصاد خراب است که هوس شکاف انداختن درون کشور و ایجاد شورش و ناامنی را در دل دشمنان ایران میاندازد. ضعف اقتصادی است که کشور را از فناوریهای به روز دفاعی محروم میسازد با اقتصاد قوی است که میتوان پیمانهای استراتژیک قدرتمند ایجاد کرد.
اقتصاد باید بر سیاست اولویت داشته باشد و این سیاست است که باید در خدمت اقتصاد باشد نه برعکس.
این اصالتِ اقتصاد را حتی در رفتار بینالمللی کشوری همچون چین هم میتوان دید. در نظر چینیها هیچ چیز نباید پیمانها و مناسبات اقتصادی این کشور را تهدید کند. وقتی دخل و خرج اغلب اقشار جامعه خصوصا مشاغل حساس همچون نظامیان و مسئولان امنیتی با هم نمیخواند، در وهله اول، ناکارآمدی افزایش مییابد و در حالت حادتر میتواند به فساد و حتی خیانت بیانجامد. همچنین مردمی که تحت فشار شدید معیشتی قرار دارند ممكن است حس تعلق خاطر به وطن را از دست بدهند.
نمونههایی از نجات ایران با این چهار تصمیم
- احیای رویای ملی: انسان ذاتا خودخواه است؛ اما عقل میگوید برای خودخواهی پایدار، نیازمان به دیگرخواهی و دیگرانی است که با آنها منافع مشترک داریم. عاقلانهترین دیگرخواهی در شرایط امروز، وطن دوستی است و ما با این وطندوستی به رویای ملی نزدیکتر میشویم.
- رفع خطر جنگ: وقتی صادقانه به صلح پایدار بیاندیشیم و عاقلانه متحد و منسجم شویم و عملگرایانه نشان دهیم که تهدیدی برای وجود و بقای دیگر کشورها نیستیم و با اقتصاد قوی، بازدارندگی همه جانبه ایجاد کنیم، خطر جنگ را به حداقل میرسانیم.
source