تقابل تاریخی میان شهرسازی مدرنیستیِ خودرومحور رابرت موزس و نگاه انسان‌محور جین جیکوبز، نه‌تنها مسیر توسعه نیویورک را تغییر داد، بلکه به تولد «طراحی شهری» به‌عنوان یک حرفه مستقل انجامید؛ جریانی که از دل سلطه اتومبیل، اعتراض مردمی و دفاع از زندگی روزمره در محله‌ها شکل گرفت.

بدون تضاد بنیادین میان «برنامه‌ریزی مدرنیستیِ خودرومحور و نوسازی شهری» و رویکردی که می‌خواست «شهرسازی را به انسان و زندگی روزمره بازگرداند»، طراحی شهری هرگز به‌عنوان حرفه‌ای مستقل متولد نمی‌شد و همه همچنان صرفا «برنامه‌ریز شهری» باقی می‌ماندیم. حقیقت این است که سلطه اتومبیل و اصول برنامه‌ریزی همراه آن، ناخواسته تقاضا برای طراحی انسان‌محور را ایجاد کرد.

جیکوبز؛ شهرساز نبود اما شهر را می‌فهمید

جین جیکوبز آموزش رسمی شهرسازی ندیده بود؛ او نویسنده و کنشگر اجتماعی بود. اما به‌عنوان شهروندی دغدغه‌مند، به‌وضوح پیامدهای منفی و ویرانگر برنامه‌ریزی مدرن بر محله‌ها و جوامع نیویورک سیتی را می‌دید. جیکوبز شهر را همچون یک اکوسیستم می‌دانست؛ سیستمی وابسته به تنوع کاربری‌ها و برنامه‌ریزی مبتنی بر جامعه محلی.
این باور بنیادین، او را به منتقد سرسختِ پاکسازی بافت‌های فرسوده و ساخت‌وسازهای بلندمرتبه مسکونی بدل کرد؛ رویکردهایی که در دهه ۱۹۵۰ در نیویورک رواج یافته بودند. جیکوبز به‌عنوان کاتالیزوری موثر در اعتراض‌های مردمی از پایین به بالا عمل کرد؛ اعتراض‌هایی که بی‌تردید بسیاری از محبوب‌ترین بخش‌های امروزی منهتن را نجات داد. با این حال، هفت کتاب او، به‌ویژه «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی»، بود که جایگاهش را به‌عنوان اندیشمندی بین‌المللی یا به تعبیر برخی منتقدان، مادر طراحی شهری، تثبیت کرد.

بیانیه‌ای علیه نوسازی مدرنیستی

کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی در سال ۱۹۶۱، در اوج جنبش نوسازی مدرنیستی منتشر شد و به باور بسیاری، تاثیرگذارترین اثر تاریخ برنامه‌ریزی شهری آمریکا است. هسته استدلال کتاب بر این اصل بنا شده که برنامه‌ریزان شهری باید پیچیدگی‌ها و ویژگی‌های منحصربه‌فرد مکان‌ها را کشف و تقویت کنند، نه آنکه با سیاست‌گذاری‌های انتزاعی و پروژه‌های عظیم، از پیش تعیین کنند شهر «چگونه باید کار کند».
این دیدگاه که شهرها باید بازتاب‌دهنده هویت ساکنان خود باشند، نه پاسخ‌گوی اصول آکادمیکِ همگن‌ساز، به ستون فقرات طراحی شهری بدل شد.

نقد زونینگ و تولد چهار مولد تنوع شهری

قوانین کاربری زمین (Zoning) که همراه با نوسازی مدرن اجرا شدند، کاربری‌ها را از هم جدا کردند (مسکونی، تجاری، صنعتی، نهادی و غیره) و در نتیجه، بسیاری از مکان‌ها را از تنوع و هویت تهی ساختند. جیکوبز در ۴۵۸ صفحه این کتاب، موضوعات فراوانی را مطرح می‌کند، اما شاید اثرگذارترین بخش آن، معرفی «چهار مولد تنوع» باشد که به‌زعم او باید شخصیت شهر را شکل دهند:

  • اختلاط کاربری‌ها (Mixed Uses)
  • نفوذپذیری (Permeability)
  • تنوع در محیط ساخته‌شده
  • تراکم بالا (Density)

او توضیح می‌دهد که این عوامل چگونه بر سرزندگی اجتماعی و اقتصادی مکان اثر می‌گذارند.

گرینویچ ویلیج؛ نمونه زنده یک محله سالم

در سراسر کتاب، جیکوبز از محله خود، گرینویچ ویلیج، به‌عنوان الگویی از محله‌ای سالم و فعال یاد می‌کند. طنز تلخ ماجرا آن‌جاست که بلافاصله پس از انتشار کتاب، رابرت موزس در راس پروژه‌ای قرار گرفت که قصد داشت بزرگراهی را از قلب همین محله عبور دهد و خانه خود جیکوبز را قربانی کند. از همین‌جا، نبرد تاریخی «جین جیکوبز در برابر رابرت موزس» آغاز شد.

انسان یا اتومبیل؟

تمرکز اصلی موزس بر اتومبیل بود. به باور او «شهرها به‌وسیله ترافیک ساخته می‌شوند و برای ترافیک وجود دارند». او با ساخت تونل‌ها، پل‌ها و بزرگراه‌ها، منهتن را به لانگ‌آیلند متصل کرد و رویای ساخت سه بزرگراه درون منهتن را در سر داشت؛ که بزرگراه منهتن جنوبی نخستین آن‌ها بود.
گروهی کوچک از ساکنان گرینویچ ویلیج تصمیم گرفتند در برابر این غول مهندسی بایستند و همسایه‌شان، جین جیکوبز، را به‌عنوان رهبر برگزیدند. هم‌زمان با اوج‌گیری شهرت کتابش، جیکوبز جنبشی را رهبری کرد که به‌سرعت گسترش یافت: حضور در جلسات عمومی، نگارش مقالات، اعتراض‌های خیابانی و حتی ارائه طرح جایگزین بازآفرینی محله.
موزس تنها یک پاسخ داشت: مخالفانش به‌زعم او «بیش از حد نادان» بودند که طرح‌هایش را درک کنند؛ او این اعتراض‌ها را نوعی نیمبی‌گرایی (NIMBYism) می‌دانست اما فرصت اثبات رویایش را نیافت.

چرا نیمبی‌گرایی شکل می‌گیرد؟

نیمبی‌گرایی یا NIMBYism اصطلاحیست برگرفته از عبارت انگلیسی Not In My Back Yard و اشاره دارد به مخالفت مردم محلی با اجرای یک پروژه عمومی یا شهری؛ نه لزوما به‌دلیل آن‌که با اصل پروژه مخالفند، بلکه چون نمی‌خواهند آن پروژه در نزدیکی محل زندگی‌شان اجرا شود. درحالی‌که همان پروژه را برای دیگر محله‌ها یا شهرها قابل قبول می‌دانند.
دلایل رایج عبارت‌اند از:

  • ترس از کاهش ارزش ملک
  • نگرانی درباره ترافیک، آلودگی صوتی یا زیست‌محیطی
  • برهم خوردن هویت اجتماعی یا تاریخی محله
  • بی‌اعتمادی به دولت یا مدیران شهری

بنا بر روایت‌های تاریخی، موزس مخالفان پروژه‌های بزرگراهی خود را متهم به نیمبی‌گرایی می‌کرد و معتقد بود آن‌ها منافع شخصی را بر «مصلحت عمومی» ترجیح می‌دهند و توان درک «چشم‌انداز کلان شهری» را ندارند. در مقابل، جین جیکوبز استدلال می‌کرد که:

  • این مخالفت‌ها نشانه دفاع آگاهانه از زندگی محله‌ای است
  • ساکنان بهتر از هر برنامه‌ریز بیرونی می‌دانند چه چیزی به شهر آسیب می‌زند
  • مخالفت مردمی لزوما خودخواهانه نیست، بلکه می‌تواند کنش مدنی مسئولانه باشد

شکست بزرگراه و پایان یک دوران

در ۱۱ دسامبر ۱۹۶۲، کمیسیون شهر طرح بزرگراه منهتن جنوبی را رد کرد؛ با این استدلال که برای موزس، بزرگراه‌ها مهم‌تر از انسان‌ها بودند و رویاهایش اغلب به کابوس‌های شهری بدل می‌شدند. این مناقشه که به موضوعی ملی تبدیل شده بود، به‌گونه‌ای پیش رفت که می‌توان گفت جین جیکوبز نه‌تنها این پروژه، بلکه دوران حرفه‌ای رابرت موزس را نیز به پایان رساند. «ابرپروژه‌ها» محبوبیت سیاسی خود را از دست دادند و این تصور که «هر ایده جدیدی الزاما خوب است» کنار گذاشته شد.

تثبیت حفاظت شهری و میراث ماندگار

سه سال بعد، در ۱۹ آوریل ۱۹۶۵، جیکوبز پیروزی دیگری به‌دست آورد: تأسیس کمیسیون حفاظت از بناهای تاریخی نیویورک. هرچند این اقدام برای نجات ایستگاه پنسیلوانیا دیر بود، اما از آن پس، بسیاری از ساختمان‌ها، محله‌ها و بافت‌هایی را حفظ کرد که نیویورک را به شهر امروز بدل کرده‌اند.

میراث جین جیکوبز

جین جیکوبز بعدها آثار دیگری نوشت، از جمله «اقتصاد شهرها»؛ کتابی که خود او معتقد بود نسبت به کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی شایسته تاثیرگذاری بیشتری بوده است. به‌واسطه کار او، تقریبا به‌تنهایی، حرفه برنامه‌ریزی شهری ناچار شد تمرکز خود را از «آنچه شهر باید باشد» به «آنچه شهر واقعا هست» تغییر دهد؛ هرچند پذیرش کامل این رویکرد چند دهه به طول انجامید.
امروز مشارکت عمومی، جلسات هم‌اندیشی، کارگاه‌ها و فرایندهای مشورتی، بخش جدایی‌ناپذیر از هر پروژه شهری‌اند. اصلی که زمانی برای جیکوبز و ائتلافش انقلابی بود.

چهار اصل راهنمای طراحی شهری انسان‌محور

جیکوبز تنها با مشاهده زندگی روزمره، چهار اصل بنیادین طراحی شهری را صورت‌بندی کرد:

  • نفوذپذیری (Permeability): شبکه معابر پیاده و سواره باید پیوسته و متقاطع باشد تا انتخاب و کارایی حرکت افزایش یابد.
  • اختلاط کاربری‌ها (Mixed Uses): حضور هم‌زمان کاربری‌های مختلف، هویت مکان را تقویت می‌کند.
  • تراکم (Density): نزدیکی کاربری‌ها، اقتصاد مکان را تقویت و نیاز به سفرهای طولانی را کاهش می‌دهد.
  • نظارت طبیعی (Natural Surveillance): مقیاس انسانی و لبه‌سازی فضاهای عمومی، امنیت و حس تعلق را افزایش می‌دهد.

او تاکید می‌کرد که این اصول به‌تنهایی کافی نیستند؛ بلکه وابسته و مکمل یکدیگرند و تنها در کنار هم، هویتی منحصربه‌فرد می‌آفرینند.

پایانی باز؛ نبردی که ادامه دارد

با وجود گذشت بیش از چهار دهه، هنوز سیاست‌ها و پروژه‌هایی اجرا می‌شوند که میراث جیکوبز را نادیده می‌گیرند. فرهنگ جداسازی کاربری‌ها و سلطه اتومبیل همچنان پابرجاست؛ خیابان‌هایی که به زیان عابر پیاده عریض می‌شوند و بناهای تاریخی که قربانی «بزرگ‌تر و جدیدتر» می‌گردند.
با این همه، تاثیر جین جیکوبز انکارناپذیر است؛ زنی که با تکیه بر انسانیت، شهرها را دگرگون کرد و نیویورک را به یکی از معدود شهرهای آمریکا بدل ساخت که می‌توان در آن بدون خودرو زندگی کرد.

مقاله مرتبط:

از قدرت سیاسی تا فروپاشی فکری؛ داستان یک شهرساز جنجالی

source

توسط chidanet.ir