درحالی‌که چالش حاشیه‌نشینی در ایران ابعاد نگران‌کننده‌ای به خود گرفته، آمارهای ارائه‌شده توسط مسئولان دولتی به‌طرز محسوسی با یکدیگر تفاوت دارند. به‌عنوان نمونه، حسین پورفرزانه، معاون فعلی وزارت راه و شهرسازی، نسبت جمعیت حاشیه‌نشین را حدود ۷ درصد اعلام کرده، در حالی که همزمان به زندگی ۷ میلیون نفر در مناطق حاشیه‌ای و ۹ میلیون نفر در بافت‌های فرسوده اشاره کرده است؛ رقمی که در تناقض با درصد اعلامی است.

از سوی دیگر، ناصر رضایی، معاون سابق توسعه شهری وزارت مسکن در دولت پیشین، تخمینی بسیار بالاتر ارائه داده و از وجود ۱۸ تا ۳۸ میلیون حاشیه‌نشین در کشور سخن گفته است. این اختلاف فاحش در آمارها، نشان‌دهنده نبود تصویر روشن و قابل اتکا از وضعیت فعلی سکونت‌گاه‌های غیررسمی در کشور است.

آمارهایی که هم‌پوشانی ندارند

گزارش‌های سال‌های گذشته وزارت بهداشت از طریق طرح «گسترش مراقبت‌های اولیه سلامت در مناطق شهری»، شاید از معدود منابع نیمه‌رسمی و مستقل درباره جمعیت حاشیه‌نشینان باشد. طبق این آمارها، جمعیت این بخش در سال ۱۳۹۵ بیش از ۱۰ میلیون نفر بوده و تا سال ۱۴۰۰ به ۱۴ میلیون نفر افزایش یافته است. در صورت تداوم این روند و در نظر گرفتن تورم، بحران‌های اقتصادی و افزایش نرخ ارز، اکنون به‌نظر می‌رسد جمعیت ساکن در سکونت‌گاه‌های غیررسمی به مرز ۲۰ میلیون نفر نزدیک شده باشد؛ برخی کارشناسان حتی از عبور این عدد از ۲۵ میلیون نفر نیز خبر داده‌اند.

خانه‌هایی بی‌نام در حاشیه قانون

حاشیه‌نشینی پدیده‌ای تازه‌وارد نیست. سابقه آن به بیش از یک قرن پیش بازمی‌گردد، اما گسترش آن در سال‌های اخیر شتابی نگران‌کننده به خود گرفته است. در شرایطی که قیمت مسکن، بیکاری و فقدان زیرساخت‌ها میلیون‌ها نفر را به لبه شهرها سوق داده، سکونت‌گاه‌های غیررسمی بدون برخورداری از حداقل خدمات شهری به حیات خود ادامه می‌دهند. در اغلب این مناطق، ساخت‌وسازهای بی‌ضابطه گسترش یافته و در مقابل، شهرداری‌ها تلاش می‌کنند با این رشد مقابله کنند؛ هرچند در بسیاری موارد این برخوردها با اعتراض و مقاومت ساکنان همراه می‌شود.

نمونه‌ای از این وضعیت، ماجرای آسیه، زن ۶۱ ساله‌ای از حاشیه شهر کرمانشاه است که چند سال پیش در پی تخریب آلونک ۱۰ متری‌اش جان باخت. مرگ او، به‌دلیل استفاده غیرمجاز از اسپری فلفل توسط ماموران شهرداری، موجی از واکنش‌ها را به‌دنبال داشت و بار دیگر توجه افکار عمومی را به فقر مزمن و ساختاری در سکونت‌گاه‌های غیررسمی جلب کرد.

سیستان؛ قربانی بحران‌های چندوجهی

استان سیستان و بلوچستان به‌عنوان یکی از کانون‌های اصلی حاشیه‌نشینی در کشور شناخته می‌شود. خشکسالی، نبود زیرساخت، مدیریت ضعیف و فقر گسترده موجب شده‌اند بسیاری از ساکنان این منطقه ناچار به ترک دیار خود شوند. مهاجرت گسترده از این استان، چنان ابعادی یافته که طبق گفته یکی از نمایندگان منطقه، بین ۲۵ تا ۳۰ درصد جمعیت آن در دو دهه گذشته مهاجرت کرده‌اند.

این مهاجرت‌ها، غالبا به مقصد حاشیه شهرهای بزرگ‌تری مانند زاهدان، مشهد یا تهران است، جایی که وضعیت اسکان جدید، چیزی جز تکرار همان چرخه فقر و بی‌برنامگی نیست.

زاهدان؛ گسترش بی‌وقفه سکونت‌گاه‌های ناایمن

فریدون بابایی، عضو هیات‌مدیره شرکت بازآفرینی شهری، از وضعیت بحرانی محله‌هایی مانند شیرآباد در زاهدان خبر می‌دهد؛ منطقه‌ای که با جمعیتی بیش از ۱۰۰ هزار نفر نه تنها در سرشماری‌ها دیده نمی‌شود، بلکه از فقر شدید خدماتی، اجتماعی و زیرساختی رنج می‌برد. نبود فاضلاب، خطر ریزش آوار و گسترش سکونتگاه‌ها در بستر رودخانه‌های خشک‌شده، از جمله خطراتی هستند که زندگی روزمره ساکنان را تهدید می‌کنند.

تهران؛ کلانشهری با حاشیه‌های گسترده

استان تهران نیز از آسیب حاشیه‌نشینی در امان نمانده است. به گفته معاون وزیر راه و شهرسازی، مناطقی مانند دره اسلام‌آباد، دره فرحزاد، محله اوقاف، خاک سفید، منطقه ۱۹ و جنوب شرق تهران از جمله کانون‌های رشد سکونت‌گاه‌های غیررسمی‌اند که به‌طور مستقیم وارد محدوده شهری شده‌اند.

از مهم‌ترین نگرانی‌ها درباره این مناطق، تراکم بالای آسیب‌های اجتماعی است. اعتیاد، بیکاری، ترک تحصیل، کودک‌کار و ناامنی، از جمله تبعات مستقیم این پدیده‌اند که در صورت عدم ورود قاطعانه دولت، به بحران‌هایی غیرقابل کنترل تبدیل خواهند شد.

source

توسط chidanet.ir